جونگکوک از سر میز بلند شد و به سمت پسر قدم برداشت ، هر قدمی که برمیداشت میزان استرس و هیجانش همزمان بیشتر میشد ، چند قدمی پسر وایساده بود و توی ذهنش به اینکه چیمیخواد بگه فکر میکرد ، اصلا چجوری باید شروع میکرد؟ اگر بد پیش بره چی؟ اگر یهو پسره ازش خوشش نیاد ؟ همه این افکار منفی باعث شده بود که یه قدم به عقب برداره که از چشم جیمین دور نموند ، فحشی زیر لب داد و اومد نزدیک جونگکوک ، اونو هل داد به سمت جلو
جونگکوک برگشت تا ببینه کی بود وقتی دید حالت سوالی روی صورتش اورد و جیمین خیلی اروم گفتش که این فرصت توئه ، تصمیم توئه که میخوای اون فرصت رو ازش خوب استفاده کنی یا بندازیش دور
جونگکوک فقط سری تکون داد و دوباره به سمت پسرک چند قدم برداشت با خودش میگفت که همه چی درست میشه ، یه قدمی پسر وایساده بود و من من کنان گفت :"ام...ببخشید..-" حرفش با برگدونده شدن پسر ناتموم موند و پسر رو به روش خیره شد و تقریبا یادش رفت که اصلا برای چی اومده بود .
جونگکوک تا حالا یه پسری که زیباییش به اندازه الهه ها بود ندیده بود، موهاش به رنگ فندقی ، چشمای قهوه ای روشن و پوست کاراملیش .
محو تماشای پسر رو به روش بود تا اینکه خود پسره مکالمه رو شروع کرد چون هر چه قدر جونگکوک رو صدا میزد متوجه حضور اون یا صدا زدنش نشده بود
"امم..ببخشید آقا؟..با من کاری داشتین؟"
جونگکوک از صدای دیپ و عسلیش جاخورد و به خودش اومد و گلویی صاف کرد و گفت "اسمت..تهیونگ بود..درسته؟"
تهیونگ سرش رو به نشونه تاکید حرف جونگکوک تکون داد و منتظر ادامه حرفش شد
"خواستم بگم که..تو بالای استیج پشت پیانو فوق العاده و بی نظیر زیبا میزدی جوری که ریتم آهنگ خیلی دلنشین تر از اصلیش هست و هربار که میام اینجا ، روزای سختم رو فراموش میکنم." ( دلیلشم تویی فقط) نتونست جمله اخر رو بگه ولی تمام حرفش رو از ته دلش میگفت ،انگار چیزایبیشتریمیخواست بگه ولی مغزشاین اجازه رو نمیداد ،انگار که نمیخواست همه چی یهویی و زود پیشبره چون هنوز ماجرا شروع نشده بود
تهیونگ لبخند مستطیلی به جونگکوک زد و گفت "خوشحالم که این حس خوب و آرامش رو بهت دادم و امیدوارم این حس همیشگی باشه"