Смотреть в Telegram
ساحل دلت را به الله بسپار | 🇵🇸
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾 🌾🌸 بسم الله الرحمن الرحيم🌸🌾 👑 اویک مــــلـــکـــه است 👑 ♥️ قسمت ← هشتم 👈🏻زنی از اهل بهشت! 🌾🌸آری تاریخ ام شریک را به یاد دارد.و همینطور غمیصاء مادر انس بن مالک کسی که رسول خدا صل الله علیه وسلم درباره‌اش می‌فرماید: «به بهشت واردشدم ودرمقابل…
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸

🌾🌸 بسم الله الرحمن الرحيم🌸🌾

👑 اویک مــــلـــکـــه است 👑

♥️ قسمت ← نهم

👈🏻زنی از اهل بهشت

🌾🌸هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه وسلم به مدینه آمد و انصار و مهاجران شادی‌کنان به پیشواز او آمدند و در خانه‌ی ابوایوب منزل گرفت، گروه گروه از مردم برای دیدار با رسول خدا صل الله علیه وسلم به منزل ابوایوب آمدند...

🌾🌸ناگهان ام سلیم انصاری از میان جمع مردم بیرون آمد و خواست با ارزش‌ترین چیزی را که در دنیا دارد تقدیم پیامبر خدا صل الله علیه وسلم کند و چیزی را محبوب‌تر از فرزند خود نیافت، فرزندش انس را به خدمت پیامبر صل الله علیه وسلم آورد و گفت: ای رسول خدا این انس است؛ با شما می‌ماند و خدمت شما را می‌کند و خود رفت...

🌾🌸انس نزد رسول خدا صل الله علیه وسلم ماند و صبح و شب خدمت او را نمود.اما ام سلیم چنین نبود که در برابر مردم نیکوکاری کند و خود را فراموش نماید. بلکه زندگی شخصی او و رسیدگی‌اش به شوهرش و رضایتش به تقدیر خداوند نیز عجیب بود...

🌾🌸ام سلیم از ابوطلحه صاحب فرزندی زیبا به نام ابوعمیر شد، ابوطلحه او را بسیار دوست داشت و بلکه رسول خدا صل الله علیه وسلم آن کودک را دوست داشت و هرگاه او را می‌دید که با پرنده‌ای به نام «نُغَیر» بازی می‌کند می‌فرمود: ابوعُمیر، چه خبر از نُغَیر؟!

🌾🌸فرزند ابوطلحه بیمار شد و او بسیار اندوهگین شد. روزی بیماری کودک شدت گرفت و ابوطلحه به سبب کاری نزد رسول خدا صل الله علیه وسلم رفت و دیر از نزد او بازگشت...

🌾🌸کودک در پی شدت بیماری درگذشت، در حالی که مادرش نزد او بود.اهل خانه برای او گریستند اما ام سلیم آنان را آرام کرد و گفت: به اباطلحه چیزی نگویید تا خودم قضیه را برایش بازگو کنم...

🌾🌸 سپس پیکر کودک را در گوشه‌ی خانه گذاشت و پارچه‌ای بر آن انداخت و غذای ابوطلحه را آماده کرد. هنگامی که ابوطلحه به خانه بازگشت از حال کودک پرسید...

🌾🌸ام سلیم گفت: آرام شد. امیدوارم الان راحت باشد.ابوطلحه خواست نزد او برود اما ام سلیم نگذاشت و گفت: الان راحت است تکانش نده.سپس غذایش را آورد.

🌾🌸پس از آنکه ابوطلحه شام را خورد به خلوت رفتند و دمی با هم بودند.هنگامی که دید ابوطلحه سیر است و وضع روحی خوبی دارد به او گفت:ای اباطلحه به نظرت اگر کسانی امانتی را به خانواده‌ای بدهند، سپس خواهان امانت خود باشد، آیا آن خانواده حق دارند از دادن امانت سر باز زنند؟گفت: نه...

🌾🌸سپس گفت: آخر کسانی امانتی را نزد این خانواده نهاده بودند و مدتی طولانی نزدشان ماند تا جایی که گمان کردند صاحب آن هستند... اکنون که صاحبان آن آمده‌اند دلشان نمی‌آید آن را پس دهند!

📬ان شاءالله ادامه دارد...

👇👇👇
https://t.center/Moslm_990
🕊🦋🍂🍀🥀🦋🕊
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств