Смотреть в Telegram
جاده پیچید و کوه ریزش کرد روستا زیر سیل خوابش برد ریل هم از قطار جا ماندو واگن آنسوی ریل خوابش برد تله کابین صدای خس خس داشت ساعت از عقربه فراتر بود تله کابین میان راه افتاد راه از مقصد انتهاتر بود روزنامه فقط حوادث داشت هذیانهام پر شدند از خون... هذیانهای دیگری هم هست هذیانهای آب در زهدان هذیانهای ناخن و دندان هذیانهای سنگ و پیشانی هذیانهای کفش با دالان عُق بزن تا بریزی اش بیرون... ماهی رودخانه های سپید قزل آلای نقره ای باشی توی استخر باورت بکنند هذیانهای بارور در تخم فکر دریای نقره ای باشی توی روغن شناورت بکنند چه خلیجی ست توی بهت غروب آشپزخانه غرق فلس و خون... فکر کن دخترت،زنت،پدرت فکر کن انتظار یعنی چه! فکر کن توی آسمان هستند فکر کن انفجار یعنی چه! فکر کن لخته لخته...گُر بکشی از گذشته...نمیرسی اکنون بوف بینا بلند شو از خواب صادقت را سرابها بردند شب که آبستن فروغی نیست قله ها بی عقابها مردند و هدایت کلام گنگی شد لابلای کتابها مدفون باز جان کند در شکیبایی خسرو پابرهنه ی هامون... پرده را از دریچه خالی کن دود شو نخ به نخ میان عرق بغض را توی درزها بِچِپان باز کن شیر گاز را تا ته سایه ی آب رفته را بتکان بند را تا اوین ادامه بده.......... انتهای تکامل میمون! آزاده بدیهی @morakkabehrakat
Telegram Center
Telegram Center
Канал