از کجا تا کجا قرار منی ؟
توی آیینه انکسار منی
هم مرا توی بند خود کردی
هم خودت نقشه فرار منی
من تو را انقلاب خواهم کرد
کودتا کردمت، شعار منی
ای خداحافظی یِ یکطرفه
گل خشکیده بر مزار منی
(عاقبت از تو دل نخواهم کند)
از کجا تا کجا برای توام
حاصلضرب انزوای توام
گه گداری ورق بزن خود را
تا ببینی که لابلای توام
تن تو استراتژیک و سهی
در پی فتح دکمه های توام
گرچه مغروق سایه ها شده ای
در نهایت که ناخدای توام
(زنده ام تا که زندگی نکنم )
لعنتی بعد تو بهاری نیست
هیچ زخمی پس از تو کاری نیست
گرچه با رفتنت مرا کُشتی
این بجز مرگ انتحاری نیست
شهرِ بی یارِ تو برای خودت
بعد از این قصّه شهریاری نیست
و بجز زنده باد تنهایی
بر لب سرد من شعاری نیست
( خسته ی زنده بودنم بی تو )
کفر گاهی مسیر ایمان است
هرکه کافر شود مسلمان است
هرچه دیدم چراغ قرمز بود
آخرین راه چاره عصیان است
به گمانم خود خدا هم از
وضع این قائده پشیمان است
ما به تنگ آمدیم و قافیه نه
بخدا وقت سوت پایان است
(ننگ دفتر نگشته که شعرم )
آنقدر در درون خود ماندم
همه ی من درون من گندید
در فراسوی اینهمه تردید
عاشقی هم به ریش من خندید
سکس کردیم و عشق باطل شد
در الفبای عشق باید رید
آنقدر خود به خود رکب زده ایم
که تن آینه به خود لرزید
( زندگی نام دیگر مرگ است )
و پس از اینهمه نمرگیدن
ترس از اینهمه نترسیدن
اعتراف و دروغِ مصلحتی
و مرا پشت میله ها دیدن
می کشیدم شبیه قلبم تیر
دود گشتن ولی نحرفیدن
عاقبت شاعری مرا بسرود
بعد مشروب و سکس و رقصیدن
اختناق است و صد گلو فریاد
درد دارد سکوت و فهمیدن
( ظاهراً اعتراض وارد نیست )
#مرتضی_شاکری
@morakkabeharakat