پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
جفت گردد بانگ که با نعره و هیهای من
ناگهان در ناامیدی یا شبی یا بامداد
گوییم اینک برآ بر طارم بالای من
امشب از شبهای تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
#مولانا
┄✨❊🌼❊✨┄