Смотреть в Telegram
دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش بر کف ساقی بدیدم در صراحی جان خویش گفتمش ای جان جان ساقیان بهر خدا پر کنی پیمانه را و نشکنی پیمان خویش؟ خوش بخندید و بگفت ای ذوالکرم خدمت کنم حرمتت دارم به حق و حرمت ایمان خویش ساغری آورد و بوسید و نهاد او بر کفم پرمی رخشنده همچون چهره رخشان خویش سجده کردم پیش او و درکشیدم جام را آتشی افکند در من می ز آتشدان خویش چون پیاپی کرد و بر من ریخت زان سان جام چند آن می چون زر سرخم برد اندر کان خویش از گل رخسار او سرسبز دیدم باغ خویش ز ابروی چون سنبل او پخته دیدم نان خویش بخت و روزی هر کسی اندر خراباتی روید من کیم غمخوارگی را یافتم من آن خویش بولهب را دیدم آن جا دست می‌خایید سخت بوهریره دست کرده در دل انبان خویش بولهب چون پشت بود و رو نبیند هیچ پشت بوهریره روی کرده در مه و کیوان خویش بولهب در فکر رفته حجت و برهان طلب بوهریره حجت خویش است و هم برهان خویش نیست هر خم لایق می هین سر خم را ببند تا برآرد خم دیگر ساقی از خمدان خویش بس کنم تا میر مجلس بازگوید با شما داستان صد هزاران مجلس پنهان خویش #مولانا ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств