Смотреть в Telegram
چو عشق را تو ندانی بِپُرس از شب‌ها بِپُرس از رخِ زرد و ز خشکیِ لب‌ها چنان‌که آب حکایت کند ز اختر و ماه ز عقل و روح حکایت کنند قالب‌ها هزار گونه ادب، جان ز عشق آموزد که آن ادب نتوان یافتن ز مکتب‌ها میانِ صد کس، عاشق چنان پدید بُوَد که بر فَلَک، مَهِ تابان میانِ کوکب‌ها خِرَد نداند و حیران شود ز مذهبِ عشق اگرچه واقف باشد ز جمله مذهب‌ها خَضِردلی که ز آبِ حیاتِ عشق چشید کساد شد برِ آن کس، زُلالِ مَشْرَب‌ها به باغ رنجه مشو، در درونِ عاشق بین دمشق و غوطه و گل‌زارها و نَیْرَب‌ها دمشق چه؟ که بهشتی پُر از فرشته و حور عقولْ خیره در آن چهره‌ها و غَبغَب‌ها نه از نبیذِ لذیذش شکوفه‌ها و خُمار نه از حَلاوتِ حلواش، دُمَّل و تب‌ها ز شاه تا به گدا در کشاکشِ طمع‌اند به عشق، بازرَهد جان ز طَمْع و مطلب‌ها چه فخر باشد مَر عشق را ز مشتریان؟ چه پشت باشد مَر شیر را ز ثَعْلَب‌ها؟ فرازِ نخل جهان، پخته‌ای نمی‌یابم که کُنْد شد همه دندانم از مُذَنَّب‌ها به پَرِّ عشق بپر در هوا و بر گردون چو آفتاب، مُنَزَّه ز جمله مَرکَب‌ها نه وحشتی دلِ عشّاق را چو مُفْرَدها نه خوفِ قطع و جدایی‌ست چون مُرَکَّب‌ها عنایتش بگُزیده‌ست از پیِ جان‌ها مُسبِّبَش بخَریده‌ست از مُسبَّب‌ها وکیلِ عشق درآمد به صدرِ قاضیِ کاب که تا دلش بِرَمَد از قضا و از گَب‌ها زهی جهان و زهی نظمِ نادر و ترتیب هزار شور درافکند در مُرتَّب‌ها گدایِ عشق شُمَر هرچه در جهان طَرَبی‌ست که عشق چون زَرِ کان است و آن مُذَهَّب‌ها سَلَبْتَ قَلْبِیَٖ یا عِشْقُ خُدْعَةً و دَهاً کَذَبْتُ حٰاشٰا لٰکِنْ مَلاحَةً و بَهٰا اُریدُ ذِکْرَک یا عِشْقُ شاکِراً لٰکِنْ وَلِهْتُ فیکَ وَ شَوَّشْتَ فِکْرتی وَ نُها به صد هزار لغت گر مَدیحِ عشق کنم فزون‌تر است جمالش ز جملۀ دَب‌ها #مولوی_دیوان_شمس_غزل_شماره_۲۳۲ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств