Смотреть в Telegram
📚معرّفی کتاب 📗نام کتاب: چشم‌هایش (بخش اول) ◾️نویسنده: بزرگ علوی ◾️نوبت چاپ: دوم ◾️محل چاپ: تهران ◾️ناشر: نگاه ◾️سال چاپ: ۱۳۷۷ ◾️تعداد صفحات: ۲۶۸ ◾️معرفی‌کننده: محسن احمدوندی رمان «چشم‌هایش» نخستین و مشهورترین رمان بزرگ علوی است که آن را در سال ۱۳۳۱ نوشت. بزرگ علوی بعد از این رمان، سه رمانِ دیگر به نام‌های «سالاری‌ها» (نوشتن: ۱۳۵۴ - چاپ: ۱۳۵۷)، «روایت» (نوشتن: ۱۳۵۷ ـ چاپ: ۱۳۷۷) و «موریانه» (۱۳۶۸) را هم نوشت؛ اما هیچ‌کدام از آن‌ها نتوانستند به‌اندازۀ چشم‌هایش برای او شهرت و محبوبیت به ارمغان آورند، البته من معتقدم وابستگی علوی به حزب توده و تبلیغات هم‌حزبی‌هایش در شهرت و محبوبیت این رمان بی‌تأثیر نبوده است. رمان چشم‌هایش با توصیفی از فضای خفقان‌زدۀ تهران در عصر دیکتاتوری رضاشاهی و خبر مرگ استاد ماکان در سال ۱۳۱۷ آغاز می‌شود. استاد ماکان بزرگ‌ترین نقاش ایران در صد سال اخیر بوده است. او در فرانسه و ایتالیا فن ظریفِ نقاشی را آموخته است. تمام عمرش را مجرد زندگی کرده است. هیچ‌گاه چهرۀ صاحبان زر و زور را نقاشی نکرده و اغلب تصویرگر زندگی مردمان فرودست بوده است. یک ‌عمر به مبارزه با حکومت دیکتاتوری رضاشاهی پرداخته، سپس دستگیر شده و سه سال و خُرده‌ای به کلات تبعید شده و در نهایت در چهل‌وچهارسالگی در همان‌جا مرده است. حالا پانزده سال از مرگ استاد می‌گذرد و تابلوهای نقاشی او در مدرسه‌ای به نمایش گذاشته شده است. در میان این تابلوها، تابلو «چشم‌هایش» از همه پُر رمز و رازتر است؛ این تابلو صورت سادۀ زنی است با چشمانی جذاب و گیرا که ماکان آن را سه سال بعد از تبعید به کلات و در ماه‌های آخر عمرش کشیده است. حالا راوی داستان ـ که ناظم مدرسه‌ای است که تابلوهای استاد ماکان در آن به نمایش گذاشته شده ـ می‌خواهد بداند این زنی که استاد تصویر او را کشیده کیست. او می‌خواهد با یافتن این زن و پرس‌وجو از او دربارۀ استاد ماکان، تاریخ زندگی این نقاش بزرگ را بنویسد. بالأخره در پانزدهمین سال‌مرگ استاد ماکان، زنِ یادشده به دیدن نمایشگاه نقاشی‌های او می‌آید. نام مستعار این زنِ چهل‌ساله فرنگیس است و ما تا پایان رمان با نام حقیقی او آشنا نمی‌شویم. فرنگیس می‌خواهد تابلو چشم‌هایش را از ناظم مدرسه بخرد و حاضر است در قبال آن پنج هزار تومان بپردازد. ناظم به فرنگیس قول می‌دهد که اگر خواسته‌اش را برآورده کند، تابلو را به‌رایگان به او خواهد بخشید. فرنگیس می‌پذیرد. ناظم مدرسه تابلو چشم‌هایش را با درشکه به خانۀ فرنگیس می‌برد و از او می‌خواهد در قبال تابلو آنچه را از استاد می‌داند برایش نقل کند. از اینجا به بعد فرنگیس به روایت گذشتۀ خودش و نحوۀ آشنایی‌اش با استاد ماکان و فعالیت‌های سیاسی‌اش می‌پردازد و ما از دریچۀ چشم و زبان او با استاد ماکان آشنا می‌شویم. فرنگیس دختری بسیار زیبا، پُر شر و شور و از خانواده‌ای متموّل و سرشناس بوده است. پدر او امیرهزارکوهی مازندرانی از مالکان مازندران بوده که زمین‌هایش را رضاشاه به زور مصادره کرده و به‌ناچار به تهران آمده و ساکن این شهر شده است. فرنگیس از کودکی به نقاشی علاقه‌مند بوده است و به پیشنهاد پدرش در نوزده بیست سالگی نزد استاد ماکان می‌رود تا نقاشی‌هایی را که تا آن روز کشیده به او نشان دهد و از او فن نقاشی بیاموزد. او که تا آن روز هر مردی را با زیبایی‌اش مسحور خود کرده است، وقتی با بی‌اعتنایی و برخورد سردِ ماکان مواجه می‌شود، به هم می‌ریزد. این برخورد ماکان برخلاف برخورد همۀ مردهای دیگر با اوست و همین مسئله موجب می‌شود که فرنگیس هم‌زمان هم از ماکان بیزار شود و هم دوستش داشته باشد؛ از ماکان بیزار می‌شود زیرا نتوانسته است او را مثل مردهای دیگر تحت سلطۀ خودش درآورد و مطیع و رام کند، و دوستش می‌دارد زیرا برخلاف دیگر مردها خویشتن‌داری به خرج داده و در مقابل زیبایی‌اش تسلیم نشده است.  📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Telegram Center
Telegram Center
Канал