modiriati

#دکتر_علی_قربانی
Канал
Образование
Бизнес
Технологии и приложения
Персидский
Логотип телеграм канала modiriati
@modiriatiПродвигать
89
подписчиков
1,94 тыс.
фото
82
видео
65
ссылок
https://telegram.me/modiriati https://t.me/modiriati/17 ابتدای کانال
راز بقاء #مدیران_چهار_فصل
#مدیریت_دولتی

#دکتر_علی_قربانی

🔵 این یادداشت، مسئله راز بقاء مدیران در طول سالیان دراز را واکاوی می کند تا علاوه بر شفافیت و شناخت نحوه عملکرد مدیران چهار فصل، سرنخ‌های درمان این مسئله نیز هویدا گردد.

🔸راز اول، مثلث سازی قدرت: مدیران با سابقه معمولا به تنهایی فعالیت نمی کنند و مثلثی را با اضلاع مکمل خود تشکیل می دهند. این مثلث سازی کمک می کند در طول هیجانات سیاسی که جناحهای مختلف راست و چپ جابجا می شوند، با حاکم شدن جناح مخالف، ضلع دیگر مثلث هم‌پیمان به روی کار بیاید و این مدیران به صورت موقت به سطوح معاونت یا مدیرکل تنزل یابند و در آینده نزدیک که جناح موافق مجددا حاکم شد، دوباره بر راس مثلث تکیه زده و سایر هم‌پیمانان در اضلاع دیگر سکنی گزینند (پورعزت، ۱۳۸۹). اینچنین است که اضلاع مثلث ها و بعضا مربع ها و چندضلعی های قدرت ممکن است در کوتاه مدت بچرخد و مدیران در اضلاع آن جابجا شوند ولی کسان دیگری خارج از این چندضلعی‌های قدرت اجازه ورود به آن را نمی یابند.

🔸راز دوم، سوداگری اداری: مدیران با سابقه معمولا در زمانی که در راس قدرت هستند چنان به معامله منافع سازمانی با سایر پایگاه های قدرت می پردازند، که از منافع اعطایی حاصل از پست فعلی به عنوان مقاوم‌سازهای جایگاه خود بهره می برد. سایر پایگاه‌های قدرت نیز بر این مسئله واقف‌اند که این مدیران بهتر می توانند منافع ایشان را تامین کنند و بنابراین بر حمایت و تحکیم جایگاه مدیران باقی می افزایند.

🔸راز سوم، سرمایه ارتباطاتی: سرمایه ای است که حاصل سوداگری اداری است و حتی در صورت عزل از مسئولیت فعلی در سایر سیستم های مرتبط و غیرمرتبط، پایگاهی برای روزهای ورشکستگی سیاسی فراهم می کند. سرمایه ارتباطی اغلب به سبب دفع ضرر مدیران باقی ایفای نقش می کند.
نکته: در بسیاری از موارد هنگام برکناری مدیران، معضل اصلی مدیران برکنارکننده این است که مدیر برکنار شده را کجا (در کدام‌ پست دیگر) بگذارند!؟

🔸راز چهارم، بدون دشمن بودن: مدیران باسابقه به ضرب المثل "اگر نمی توانی کسی را بکشی، هیچگاه او را زخمی نکن" بیشتر از هر کسی عمل می کنند. ایشان به درستی می دانند که بیش از آنکه در یک سیستم به دنبال جذب دوستان باشند، نباید دشمنی را تربیت کنند! چرا که یک دشمن ضربه ای در مخالفت می‌زند که ۱۰۰ دوست نمی توانند در موافقت آن را جبران کنند. مدیران باقی هیچگاه در سیستم ها همچون شیر درنده عمل نمی کند، و سبک مدیریت میان مایه و راکد را بر ماجراجویی و چالش ترجیح می دهند. چه بسیار مدیرانی که صرفا به علت نداشتن دشمن نسبت به دیگران توانسته اند سالها بر مسئولیت های متعدد تکیه بزنند، در عین حال که همگان بر ناتوانی ایشان برای آن مسئولیت ها اذعان داشته اند.

🔸راز پنجم، تمجید دائمی بالادستان: مدیران باقی هیچگاه پشت سر کسی حرف نمی زنند، حتی مدیران قبلی سازمان. چرا که هیچ‌گاه احتمال تصاحب پست های مدیریتی بالادستی را توسط دیگران منتفی نمی دانند. در عین حال چاپلوسی و تملق بالادستان تحت هر شرایط از ویژگی های بارز این مدیران است.

🔸راز ششم، وعده های بی اساس و هیپنوتیزم عامه: مدیران باقی می دانند که حافظه منابع انسانی سازمانها بسیار ضعیف است. ایشان صرفا به گذر از وضع امروز و الان متمرکزند و با دادن وعده های فریبنده و مثبت نشان دادن وضع موجود و امید دادن به فردای بهتر سعی می کند عامه را به خواب برند و بر دردها مسکن بزنند.

🔸راز هفتم، ترجیح تعدد مسئولیت بر یک مسئولیت واحد: مدیران باقی به جای تسلط بر یک مسئولیت مثلا در طول ۵ سال، به ۵ مسئولیت اجرایی متفاوت هر یک به طول یکسال متمایل اند. این موجب می شود ضمن اینکه مدیران باسابقه‌ای (و به اشتباه باتجربه) تلقی شوند، قبل از اینکه آستانه تحمل اعضای هر سیستم در میان مدت به سر می رسد، سیستم را ترک کنند و اعتراضات سر باز نزند. همچنین موجب می شود هنگام انتصاب در پست های جدید وضعیت عملکرد در پست های قبلی به دلیل بی ارتباط بودن با پست جدید مورد ارزیابی قرار نگیرد. به عنوان مثال به ترتیب عناوین بی‌ربط مدیر مالی، مدیر آموزشی، مدیر پشتیبانی، مدیران زیرساخت و مدیر فرهنگی را تصاحب می کنند.

🔸راز هشتم، استعفا به جای عزل: مدیران باقی نهایتا در بدترین شرایط اگر در اثر فشارهای بیرونی یا اراده بالادستان به نقطه عزل برسند، به موقع استعفا می دهند تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند و مسئولیت ناکارآمدی را به دوش دیگران بیاندازند. توجه شود که درخواست استعفا با کلید خوردن عزل این مدیران صورت نمی گیرد، چرا که تمام عوامل فوق الذکر می تواند موجب تداوم بقاء مدیر بشود. نهایتا در صورت عدم توفیق در بقاء از طریق هیچ یک از راهها، استعفا صرفا ساعاتی قبل از عزل صورت می پذیرد.

@modiriati
مدیریت بر مبنای رویدادها
Management by Events
#مدیریت_عمومی

#مفهوم_پرداز:
#دکتر_علی_قربانی

در باب اینرسی سازمانی، مباحث زیادی مطرح شده است. اینرسی سازمانی به تمایل سیستم برای تداوم وضع فعلی و عدم ریسک پذیری برای تغییر اشاره دارد. بدین ترتیب سیستم در یک روزمرگی مفرط، وضع موجود را حفظ می کند، مگر اینکه رویدادهای محیطی به تغییر وادارش کنند. توجه شود که اینرسی به معنی سکون نیست، بلکه به عدم تمایل یا عدم توانایی به ایجاد تغییر در روند فعلی اشاره دارد.

شهرداری یک شهر را که اینرسی بر آن حاکم است تصور کنید؛ شرکتی به وی مراجعه می کند، و طرح نصب چراغهای شارژی خورشیدی که در شب به صورت خودکار روشن می شود را پیشنهاد می دهد؛ به علت جذاب بودن، این طرح معمولا از سوی شهردار پذیرفته شده و اجرا می شود. در مثالی دیگر یک سازمان گسترده در سطح ملی را در نظر بگیرید که با پیشنهاد یک شرکت مبنی برنصب و پیاده سازی سیستم تشخیص چهره کارکنان برای ورود و خروج مواجه می شود و این نیز مورد استقبال قرار می گیرد. یا شرکت خصوصی را فرض کنید که با مشاهده ایجاد وب سایت فروش الکترونیکی توسط رقیب، او نیز به اینکار دست می زند. یا کاندیدای انتخاباتی که در مواجهه با یک کاندیدای رقیب جدید، اقدام به بسیج کردن تمام قوا برای مقابله با وی می کند و از توجه به سایرین مسائل منحرف می شود.

اینها مثالهایی از مدیریت بر مبنای رویدادهاست، که سیستم در حالت عادی تحرک قابل اعتنایی از خود بروز نمی دهد یا نمی تواند بروز دهد، بلکه تمامی اقدامات سیستم بر مبنای پیشآمدهاست. دلیل تن دادن سیستم ها به تاثیرپذیری از رویدادها و عملکرد واکنشی در قبال آنها را می توان در فقدان تفکر استراتژیک جستجو کرد. مثالهای کلانی نیز از مدیریت بر مبنای رویدادها شامل طراحی کارت سوخت، واگذاری سهام عدالت، طراحی سیستم نیما برای مبادلات ارزی، سرمایه گذاری روی پیام رسان هایی مانند سروش و ایتا، تدوین و ابلاغ آیین نامه ها و بخش نامه های مختلف بر مبنای رویدادهای خاص و... قابل ذکر است. در مدیریت بر مبنای رویدادها، تهدیدهایی همانند دزدی، فساد سیستمی، زلزله، وقایع زیست محیطی، بیش از همه سیستم را به واکنش وا می دارد و عملکرد آتی آن را جهت می دهد.

🔴 هنگامی که اهداف، خط مشی ها، و استراتژی های حرکت به سمت اهداف مشخص نباشد، این رویدادهاست که همانند امواج، سیستم را این سو و آن سو می برد. در واقع مدیریت بر مبنای رویدادها (MBE) نقطه مقابل مدیریت بر مبنای هدف (MBO) است. در مدیریت بر مبنای رویدادها حرکت سیستم به صورت زیگزاگی، توام با افراط و تفریط، فراز و فرود و اقدامات هیجانی است. در این ساختارها مسئله ی اصلی، هر آن چیزی است که محیط با ایجاد فرصتها، یا تهدیدها یا بهره گیری از نقاط ضعف سیستم بدان تحمیل می کند، به طوری که سیستم قادر به بهره گیری از نقاط قوت خود نیست. در مدیریت بر مبنای رویدادها، موفقیت چیزی بیش از یک اتفاق نیست! این نوع مدیریت با عدم تمرکز انرژی ها و هدر دادن منابع معمولا به فروپاشی سیستم منجر می شود.
علاوه بر موارد مذکور از دیگر دلایل اصلی وقوع مدیریت بر مبنای رویدادها، عدم تشخیص و تعریف صحیح مسئله، و عدم تفکر سیستمی است. در این نوع سیستم ها صرفا تعریف مبهمی از اهداف وجود دارد که این اهداف نیز بر مبنای مواضع طراحی می شود و نه منافع!

راهکارهای درمان اپیدمی مدیریت بر مبنای رویدادها در دو پاراگراف اخیر نهفته است. ضمن اینکه طبق قانون مورفی همیشه رویدادهای منفی در بدترین حالت و نامناسب ترین زمان سیستم اتفاق می افتد؛ بنابراین مدیریت مبتنی بر دانش بایستی به شناسایی جریان های شکافنده سازمانی که ارکان و ساختار سازمان را می تواند به هم بریزد و متحول کند، تمرکز کرده و برای هر یک از این رویدادها (در راستای استراتژی) راه حل طراحی کند.
(مطالعه مجدد متن برای ادراک زوایای پنهان آن توصیه می شود).

@modiriati
راز بقاء #مدیران_چهار_فصل
#مدیریت_دولتی

#دکتر_علی_قربانی

🔵 این یادداشت، مسئله راز بقاء مدیران در طول سالیان دراز را واکاوی می کند تا علاوه بر شفافیت و شناخت نحوه عملکرد مدیران چهار فصل، سرنخ‌های درمان این مسئله نیز هویدا گردد.

🔸راز اول، مثلث سازی قدرت: مدیران با سابقه معمولا به تنهایی فعالیت نمی کنند و مثلثی را با اضلاع مکمل خود تشکیل می دهند. این مثلث سازی کمک می کند در طول هیجانات سیاسی که جناحهای مختلف راست و چپ جابجا می شوند، با حاکم شدن جناح مخالف، ضلع دیگر مثلث هم‌پیمان به روی کار بیاید و این مدیران به صورت موقت به سطوح معاونت یا مدیرکل تنزل یابند و در آینده نزدیک که جناح موافق مجددا حاکم شد، دوباره بر راس مثلث تکیه زده و سایر هم‌پیمانان در اضلاع دیگر سکنی گزینند (پورعزت، ۱۳۸۹). اینچنین است که اضلاع مثلث ها و بعضا مربع ها و چندضلعی های قدرت ممکن است در کوتاه مدت بچرخد و مدیران در اضلاع آن جابجا شوند ولی کسان دیگری خارج از این چندضلعی‌های قدرت اجازه ورود به آن را نمی یابند.

🔸راز دوم، سوداگری اداری: مدیران با سابقه معمولا در زمانی که در راس قدرت هستند چنان به معامله منافع سازمانی با سایر پایگاه های قدرت می پردازند، که از منافع اعطایی حاصل از پست فعلی به عنوان مقاوم‌سازهای جایگاه خود بهره می برد. سایر پایگاه‌های قدرت نیز بر این مسئله واقف‌اند که این مدیران بهتر می توانند منافع ایشان را تامین کنند و بنابراین بر حمایت و تحکیم جایگاه مدیران باقی می افزایند.

🔸راز سوم، سرمایه ارتباطاتی: سرمایه ای است که حاصل سوداگری اداری است و حتی در صورت عزل از مسئولیت فعلی در سایر سیستم های مرتبط و غیرمرتبط، پایگاهی برای روزهای ورشکستگی سیاسی فراهم می کند. سرمایه ارتباطی اغلب به سبب دفع ضرر مدیران باقی ایفای نقش می کند.
نکته: در بسیاری از موارد هنگام برکناری مدیران، معضل اصلی مدیران برکنارکننده این است که مدیر برکنار شده را کجا (در کدام‌ پست دیگر) بگذارند!؟

🔸راز چهارم، بدون دشمن بودن: مدیران باسابقه به ضرب المثل "اگر نمی توانی کسی را بکشی، هیچگاه او را زخمی نکن" بیشتر از هر کسی عمل می کنند. ایشان به درستی می دانند که بیش از آنکه در یک سیستم به دنبال جذب دوستان باشند، نباید دشمنی را تربیت کنند! چرا که یک دشمن ضربه ای در مخالفت می‌زند که ۱۰۰ دوست نمی توانند در موافقت آن را جبران کنند. مدیران باقی هیچگاه در سیستم ها همچون شیر درنده عمل نمی کند، و سبک مدیریت میان مایه و راکد را بر ماجراجویی و چالش ترجیح می دهند. چه بسیار مدیرانی که صرفا به علت نداشتن دشمن نسبت به دیگران توانسته اند سالها بر مسئولیت های متعدد تکیه بزنند، در عین حال که همگان بر ناتوانی ایشان برای آن مسئولیت ها اذعان داشته اند.

🔸راز پنجم، تمجید دائمی بالادستان: مدیران باقی هیچگاه پشت سر کسی حرف نمی زنند، حتی مدیران قبلی سازمان. چرا که هیچ‌گاه احتمال تصاحب پست های مدیریتی بالادستی را توسط دیگران منتفی نمی دانند. در عین حال چاپلوسی و تملق بالادستان تحت هر شرایط از ویژگی های بارز این مدیران است.

🔸راز ششم، وعده های بی اساس و هیپنوتیزم عامه: مدیران باقی می دانند که حافظه منابع انسانی سازمانها بسیار ضعیف است. ایشان صرفا به گذر از وضع امروز و الان متمرکزند و با دادن وعده های فریبنده و مثبت نشان دادن وضع موجود و امید دادن به فردای بهتر سعی می کند عامه را به خواب برند و بر دردها مسکن بزنند.

🔸راز هفتم، ترجیح تعدد مسئولیت بر یک مسئولیت واحد: مدیران باقی به جای تسلط بر یک مسئولیت مثلا در طول ۵ سال، به ۵ مسئولیت اجرایی متفاوت هر یک به طول یکسال متمایل اند. این موجب می شود ضمن اینکه مدیران باسابقه‌ای (و به اشتباه باتجربه) تلقی شوند، قبل از اینکه آستانه تحمل اعضای هر سیستم در میان مدت به سر می رسد، سیستم را ترک کنند و اعتراضات سر باز نزند. همچنین موجب می شود هنگام انتصاب در پست های جدید وضعیت عملکرد در پست های قبلی به دلیل بی ارتباط بودن با پست جدید مورد ارزیابی قرار نگیرد. به عنوان مثال به ترتیب عناوین بی‌ربط مدیر مالی، مدیر آموزشی، مدیر پشتیبانی، مدیران زیرساخت و مدیر فرهنگی را تصاحب می کنند.

🔸راز هشتم، استعفا به جای عزل: مدیران باقی نهایتا در بدترین شرایط اگر در اثر فشارهای بیرونی یا اراده بالادستان به نقطه عزل برسند، به موقع استعفا می دهند تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند و مسئولیت ناکارآمدی را به دوش دیگران بیاندازند. توجه شود که درخواست استعفا با کلید خوردن عزل این مدیران صورت نمی گیرد، چرا که تمام عوامل فوق الذکر می تواند موجب تداوم بقاء مدیر بشود. نهایتا در صورت عدم توفیق در بقاء از طریق هیچ یک از راهها، استعفا صرفا ساعاتی قبل از عزل صورت می پذیرد.

@modiriati
#نظریه_حد_باکفایتی

#نظریه_پرداز:
#دکتر_علی_قربانی

🔵 در ادبیات دانش مدیریت، نظریه ای تحت عنوان #حد_بی_کفایتی یا #اصل_پیتر مطرح است که تشریح می کند، کارکنان تا جایی به پست های بالاتر ارتقاء می یابند که پتانسیل شان بیش از نقش فعلی باشد و نهایتا در پستی متوقف می شوند که پتانسیل کمتری (حد بی کفایتی) از شایستگی های لازم آن جایگاه داشته باشد. بر این اساس کارکنان تا زمانی که به حد بی کفایتی نرسیده اند، معمولا جایگاه خود رضایت کمتری دارند. این نظریه توصیفی تبیین می کند که افراد بر اساس میزان موفقیت در پست های قبلی ارتقاء می یابند و نه بر اساس سنجش توانایی های مورد نیاز برای پست جدید! نتیجه این امر آن است که غالباً در سازمانها با مدیرانی روبرو هستیم که شایستگی جایگاه خود را ندارند.
نظریه جدید «حد باکفایتی» نظریه ای توصیفی-تجویزی است که نتیجه ی پذیرش نظریه حد بی¬کفایتی است. از آنجا که «در سازمانها با مدیرانی روبرو هستیم که شایستگی جایگاه خود را ندارند»، لذا بر اساس «نظریه حد باکفایتی»، مدیران مافوق که به حد بی کفایتی رسیده اند، تا جایی اجازه رشد و ارتقاء برای کارکنان و مدیران باکفایت را می دهند که در حال یا آینده احتمال تهدید جایگاه مدیر مافوق را نداشته باشند! در چنین بستری، باکفایتی مدیران زیر مجموعه تا حدی مجاز است که از میزان کفایت مدیران مافوق کمتر نمود داشته باشد! بر اساس این نظریه سوای نتایج واقعی عملکرد مدیران و کارکنان سطوح پایین، در صورتی که نمایش و بروز میزان کفایت زیاد باشد، نه تنها افراد ارتقاء نمی یابند، بلکه ممکن است به سبب دفع خطر، از سوی مدیران مافوق به پایین ترین سطوح سازمانی تنزل یابند.

بر اساس «نظریه حد باکفایتی»، به مدیران و کارکنان مادون باکفایت در مواجهه با مدیران مافوق بی کفایت توصیه می گردد برای حفظ جایگاه فعلی، تداوم ارتقاء، و بروز توانایی ها و شایستگی، از اقدامات ماجراجویانه در سازمان پرهیز شود و عرضه شایستگی به نحوی نباشد که احساس تهدید جایگاه را برای مدیران بالادست تداعی کند.

@modiriati
🔵 به سوی فهم "نظریه كنش پس اندازي"

#دکتر_علی_قربانی

در برخی تعاملات اجتماعي، افراد در موقعیت هاي گوناگون به عرض ارادت، علاقه، و در حالت افراطي، تملق و چاپلوسي نسبت به افرادي می کنند كه احتمال کسب قدرت و يا امکان بهره مندي از پتانسيل ايشان در آینده وجود دارد. اين رفتار ها در چارچوب علم مديريت رفتار سازماني قابل تامل و تحليل است. با مداقه بر اين رفتارهاي حسابگرانه به نظر مي رسد افراد عامل به دنبال پس انداز يا سرمايه گذاري بر روابط دوستانه ای مي باشند، كه از اين طريق افراد هدف را وامدار خود ساخته و بستري براي درخواستهاي قانوني و غيرقانوني در آينده فراهم كنند.

بر اساس "نظريه كنش پس اندازي"، تك تك تعاملات سازماني با ساير ذي نفعان سازمانی به مثابه سكه هايي است كه در قلك سرمایه ارتباطاتي پس انداز مي شود، تا در مواقع نياز اين سرمايه مورد بهره برداري قرار گيرد. اين بهره مندي مي تواند به واسطه ارتقاء مخاطبان هدف در پست هاي سازماني و يا حتي استفاده از پشتوانه سرمايه اجتماعي ايشان براي اكتساب منافع سازماني محقق گردد. از ديگر مصاديق اين نظريه در مراودات اجتماعی، مي توان به حضور بیش از حد عرف در مجالس ترحيم، تبريك موفقيت های همگان از طرق مختلف، عرض تبریک و تهنیت در مناسبت های مختلف، درج لايك و كامنت در شبكه هاي اجتماعي براي اکثر مطالب افراد، اعلام توافق يا تاييد ديدگاه هاي افراد در جلسات گروهي و... اشاره كرد. شايان ذكر است كه اين نوع كنش با رفتار خيرخواهانه از لحاظ مبنایی كاملا متفاوت است.

از آنجا كه اغلب رفتارهاي ذي نفعان سازماني در چارچوب "نظريه کنش پس اندازی" قابل تحلیل است، پیشنهاد می شود مديران در تعاملات سازماني ديگران با خود، اين نظريه را مورد توجه قرار دهند؛ هر چند كه در اغلب موارد تعاملات مبتني بر اين نوع رفتار، بسيار پيچيده، چندوجهي و زنجيره وار است!
براي "نظريه ي كنش پس اندازي" اين فرضيه قابل طرح است كه: بين پايبندي افراد به ارزش هاي انساني و معنوي با كنش پس اندازي رابطه منفی وجود دارد.
"نظريه كنش پس اندازي" توسط نظريه بازي ها، نظريه انتخاب عمومي، و قانون كارما پشتيباني مي شود.

از کانال بینش مدیریت
@modiriati