🔵 #اصل_دستهای_پنهان:
#خطای_محاسباتی همیشه هم بد نیست!
نمیدانم این موضوع برای شما هم پیش آمده باشد یا نه اما گاهی اوقات در حالیکه پیش از اقدام در مورد کاری همه حساب و کتابها را کردهاید اما درست پس از شروع کار همه چیز به هم میریزد و بدترین وضعیت ممکن رقم میخورد.
معمولا اگر چه شما خودتان را برای چنین شرایطی آماده نکرده اید اما حداکثر تلاشتان را میکنید که وضعیت را کنترل کنید و اگر از قضای روزگار تلاشتان موفقیت آمیز باشد نتایجی حتی بهتر از تصور رقم میخورد.
واقعیت آن است که اگر شما از اول میدانستید چه چیزی انتظارتان را میکشد و محاسبات اولیه شما قرار است غلط از آب در بیاید هرگز چنین کاری را شروع نمیکردید اما در این صورت طبیعتا بعد از تمام شدن سختیها، دستاوردهای چشمگیر نیز قابل حصول نبود.
شاید بد نباشد که بدانید بررسی این موضوع از حوزه
های علاقمندی «
#آلبرت_هیرشمن» اقتصاددان آلمانی بوده است.
به طور مشخص او در مجموعهای از مطالعات خود به بررسی پروژههایی پرداخته است که در مرحله راهاندازی دچار یک بحران عظیم پیشبینی نشده گشتهاند اما پس از گذر از این بحران اولیه به نتایجی بسیار بیشتر از حدود اولیه
دست یافتهاند.
او در مثالی برای این موضوع ایجاد یک مجتمع عظیم تولید کاغذ در پاکستان شرقی را مورد اشاره قرار داده است. کارخانه تولید کاغذ «کارنافیولی» در منطقه کوهپایهای «چیتاگنگ» برای آن تاسیس شده بود که بتواند از مزیت نزدیک بودن به مواد اولیه یعنی همان بوته
های بامبو منطقه استفاده کند.
اما تنها اندکی پس از آغاز به کار این مجتمع عظیم تولید کاغذ، ناگهان بوته
های بامبو گل دادند و سپس خشک شدند (پدیدهای که بعدا مشخص شد هر ۵۰ سال یکبار اتفاق میافتد).
بامبوهای خشک ماده اولیه خوبی برای تولید کاغذ نیستند و به نظر عدم آگاهی و اشتباه در برنامهریزیها باعث شده بود که یک مجتمع صنعتی چند میلیون دلاری بدون مواد اولیه بماند.
اما تلاش مجتمع برای زنده ماندن و غلبه بر بحران جالب بود.
آنها تلاش کردند یک زنجیره تامین جدید ایجاد کنند و مواد اولیه و بوته
های بامبو را حتی از غرب پاکستان به مجتمع برسانند؛ همچنین آنها مطالعاتی را بر روی اصلاح نژاد و پیدا کردن گونه
های پر رشد بامبو با موفقیت به انجام رساندند و مناطق وسیعی را زیر کشت بامبو بردند؛ علاوه بر این گونه
های جدید گیاهی که به اندازه بامبو در تولید کاغذ کارآیی داشت نیز کشف شد.
نتیجه نهایی گرفتار شدن در این شرایط ناخواسته آن بود که مواد اولیهای که بعد از بحران در اختیار مجتمع بود به مراتب از قبل از بحران متنوعتر، ارزانتر و گستردهتر شده بود.
اما اگر برنامهریزی اشتباه و ناآگاهی منجر به بحران «کارنافیولی» نشده بود، احتمالا آن ها مجبور نمیشدند برای بقاء خود چنین راهکار
های خلاقانهای را کشف کنند و احتمالا این مجتمع به یک امپراطوری صنعتی تبدیل نمیشد.
هیرشمن به عنوان مثالی دیگر به طرح احداث خط آهن «بوستون» در دهه ۱۸۵۰به سمت رودخانه «هادسون» اشاره میکند.
اهمیت این طرح در آن بود که دو ایالت مهم «ماساچوست» و «نیویورک» با ریل به هم وصل میشدند. برآوردهای اولیه متخصصان از این امر حکایت داشت که تنها چالش اصلی طرح رشته کوه
های «هوزاک» بود که میبایست تونلی به طول تقریبی ۸ کیلومتر در دل آن حفر میشد.
زمینشناسان معتقد بودند که چون سنگ
های این رشته کوه از نوع نرم است، حفاری چندان دشوار نبوده و تخمینها نشان میداد که طرح با بودجهای در حدود ۲ میلیون دلار قابل انجام باشد.
اما پس از آغاز به کار همه برآوردها غلط از آب در آمد!
معلوم شد که حفر تونل در دل آن کوهها یک کابوس وحشتناک است و پروژه بیش از ۱۰ برابر بودجه تخمینی هزینه برداشت.
از یک طرف احتمالا اگر کسی میدانست که شرایط اینگونه پیش میرود، هرگز پروژه تصویب و اجرا نمیشد.
اما از طرف دیگر، آنوقت خبری از تمام مواهب آن هم نبود: کارخانه
های شمال غرب منطقه به وجود نمیآمدند، ایالت
های غربی توسعه نمییافتند، هزینه حمل و نقل کاهش چشم گیر نمیداشت، و درآمد سرانه منطقه افزایش پیدا نمیکرد.
@modiriati🔴هیرشمن در جمعبندی خود چنین بیان میکند که در برخی شرایط
اصل نانوشتهای که او عنوان “
اصل دست
های پنهان” را برای آن برگزیده است، موجب میشود که اشتباهات محاسباتی و نقص در برنامهریزی
های اولیه خود موجب دستاوردهایی غیرقابل تصور شود.
آدمیزاد وقتی در شرایط بحرانی قرار میگیرد آنچنان ظرفیتهایی از خودش بروز میدهد که وجود چنین ظرفیتهایی در حالت طبیعی کاملا باور نکردنی است.
چه بسیار کارآفرینانی که با اتکای به برنامهها و تخمین
های اولیه کاری را شروع کرده و پس از مدتی در
دستوپا زدن برای خلاصی از یک بحران بزرگ شاهکارهایی از کسبوکار را خلق کردهاند.
شاید در سایه همین
اصل دست
های پنهان باشد که بسیاری از محصولات و خدمات نو