سیب

Канал
Логотип телеграм канала سیب
@modareszadehПродвигать
695
подписчиков
آدرس سایت آوای مستان https://avayemastan.deklame.net/hafe/ اینستاگرام من Instagram.com/e_modares Instagram.com/qazalbanoomehr2021 ☝🏻 @modareszadeh سیب🍎 افتتاحیه کانال ختم دیوان حافظ جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۶ختم افتتاحیه کانال دکلمه سیب دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵
الهی
درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع
آفتاب فردایت
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت بـه زندگی
همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا
سیب pinned a video
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍎
با هم مهربان باشیم زندگی پر از خداحافظی های غیرمنتظره است
@modareszadeh
درود
سیب pinned «خوب زندگی کنید. زیادبخندید. و باتمام قلبتان دوست بدارید. شبتان بخیر. غمتان نیز. ♥️»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍁‍ بر شیشه ها تلنگر ،  آوای خیس باران
در شهر و در خیابان ، بازم  طنین آبان
ای کاش او بشوید، این حجم بی  کسی را
رنگین ترین بهاران ،درفصل سرد و سوزان
گاهی چو سینه چاکان ، گه با گَسی دلارام
برگی تکانده سرما ، از روی ساقه نالان
دستی به مهر دارد دستی به دست آذر 
سرنای  شور دارد ، با خود درون ناودان
نقاش میزند رنگ بر برگ برگ گلها
بابوسه ای فریبا دلخواه بیقراران

سراینده:✍🏻 #بانو_زهرا_سعادت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
داشت دریک عصرپاییزی زمان می ایستاد
داشت باران در مسیر ناودان می ایستاد
بالبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است
چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد
در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان می ایستاد
یک شقایق بود بین خارها و سبزه ها
گاه اگریک لحظه پیش دوستان میایستاد
درحیاط خانه گلها محوعطرش می شدند
ابر، بالای سرش در آسمان می ایستاد
موقع رفتن که میشد من سلاحم گریه بود
هرزمان که دست میبردم برآن می ایستاد
موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود
جسممان میرفت اما روحمان می ایستاد
از حساب عمر کم کردیم خود را بعدِ ما
ساعت آن کافه یکشب درمیان می ایستاد
قانعش کردند باید رفت با صدها دلیل
باز با این حال می گفتم بمان می ایستاد
ساربان! آهسته ران کآرام جانم می رود
نه چرا آهسته! باید ساربان می ایستاد
بایدازما بازخوشبختی سفارش می گرفت
باید اصلا در همان کافه زمان می ایستاد
✍🏻کاظم بهمنی
سیب pinned a video
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتم ای دل، نروی؟ خار شوی، زار شوی/بر سر آن دار شوی بی بر و بی بار شوی/نکند دام نهد؟ خام شوی، رام شوی؟/نپری جلد شوی، بی پر و بی بال شوی؟/نکند جام دهد؟ کام دهد، از لب خود وام دهد؟/در برت ساز زند، رقص کند، کافر و بی‌عار شوی؟/نکند مست شوی؟ فارغ از این هست شوی؟/بعد آن کور شوی، کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟/نکند دل نکنی، دل بکند، بهر تو دل دل نکند؟/برود در بر یار دگری، صبح که بیدار شوی؟
شاعر #امید_یاسین
Forwarded from سیب (MODARES ZADEH)
الهی
درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع
آفتاب فردایت
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت بـه زندگی
همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا
درود
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بهشت خانه را خالی ز حوا....
عرق ریزان ولی لبخند بر لب، می رسد از راه، تنها... مرد
سبک، پر می دهد تا سرسرا، پروانه های واژه ها را... مرد
"کسی در خانه آیا نیست؟... سیمین!... بچه‌ها!... هستید؟... "می پرسد
نمی یابد سلام خویش را، از هیچ سویی پاسخ اما، مرد
نگاهش، سرسرا و پلکان و پرده را می کاود...، اما هیچ
فرو می ریزد و می پاشد از هم، می نشیند در همان جا، مرد
کسی انگار پای نبض را در جویبار سرخ می بندد
سقوط خویش را حس می کند، در مرز بیداری و رویا، مرد
میان آسمان ها و زمین، پرهیب مصلوبی ست آونگان!
چه باید کرد این تعلیق را...؟. می ماند از حل معما، مرد!
زمان پشت سرش تاریک و، پیش روی او دیوار روییده ست
ندارد فرصت آغاز فصل دیگری... می داند آیا مرد؟
زمین خالی و راه آسمان گم،... در کجا تبعید خواهد شد؟
هبوط...؟.. اما نمی خواهد بهشت خانه را، خالی ز حوا، مرد
بقلم زیبای:✍🏻
#علیرضا_طبایی
سیب pinned a video
درود
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مشکنیدش، دل است این...
گرچه از جنس آب و گل است این
مشکنیدش، دل است این، دل است این!
هم سفالینه، هم آبنوسی ست
یک معمایی مشکل است این
پاک و بی کینه و زود باور
کودک ساده ی غافل است این
بر تنش نقشی از زخم عشق است
زخمی پنجه ی قاتل است این
میوه اش، طعم اندوه دارد
باغ پاییز بی حاصل است این
######قایقم را به گرداب راندم....
باز پنداشتم ساحل است این
کاش با کینه می گفتم از عشق
گرچه اندیشه ای باطل است این
ای جنون..! راه دیگر نمانده
سنگ، کفاره ی عاقل است این
بر زمین می زنندت دل من...
شیشه جان.. آخرین منزل است این!

غزل سرا: ✍🏻 #علیرضا_طبایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اما قلم را نه.!
هر نقد را بفروش، ارزان یا گران.... اما قلم را نه. !
ابلیس را، حتی اگر شد، بنده باش، اما درم را.. نه!
در کار گل، دستان و بازو را، به مزدوری توان فرسود
اما، دوتا کردن به پای زرمداران، پشت خم را نه...!
با کفر ورزان، می توان همگام شد عمری، ولی یکروز
بازهدورزی روی دوش افکنده شولای ستم را،نه
برچهره میبینند لبخند تو را، این هیچ اندیشان
بردوشهای ناتوان، زخم صلیب رنج و غم را، نه
این دیوساران،مطبخ ضحاک تازی رامیآرایند...
فسوس.. اما سفره ی آزادگان ملک جم را... نه!
تا دوردستان،موج برموج سیاهی را توانی دید
اما طلوع چشمه ساران زلال صبحدم را، نه. !
برآسمان ثبت است،بنیادستم هرگز نمی پاید....
هر نقش را ایام خواهد شست و، نقش این رقم را، نه

بقلم زیبای ✍🏻
#علیرضا_طبایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پری قصه های کودکی...
پری قصه های کودکی ام
شهر زادم، زن عروسکی ام!
آرزوی هزار و یک شب من،
قصه های هزاره و یکی ام
ماه چینی، عروس قصر و چراغ
شور عباسه، شوق برمکی ام
شب و مهمان و عشق... شمع به کف!
تای تهمینه، ماه دزدکی ام
شرم دیدار های مدرسه ای
در همان جامه های ارمکی ام
حله شعر، باغ آینه پوش
عطر حافظ،، شمیم رودکی ام
روح گردآفرید یت آمیخت
با غرور نجیب بابکی ام
چنگ در خاک، ریشه در خورشید
تکیه گاه غرور پیچکی ام
شعله ویسه، شرم لیلایی
مطلع آفتاب پوپکی ام
تو یکی بودی و بجز تو نبود
سال ها در پی همان یکی ام
می شناسم تو را، همانی "او "
من ولی از دلت بپرس کی ام؟

#علیرضا __طبایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نیایش
پروردگارم_!
تاریکی شب را نظاره گرم که هیاهوی روز را سرانجام است.......
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سبز آبی، ای دو ساحر همزاد...

گهواره ی شکفتگی ام را تکان بده
در من بریز و بر تن هر واژه، جان بده

ای عشق، ای تو صاعقه ی ناگهان، مرا
آن انفجار شعله زن ناگهان بده

یک پنجره که می شود از آن، شکوفه را
مهمان خانه کرد به فصل خزان بده

یک سقف، یک دریچه غزل، یک بغل نسیم
تا عشق را به خانه کنم میهمان بده

سبز آبی، ای دو ساحر همزاد، بال را
یک آسمان نه، روزنه‌ای آسمان بده

بفکن حریر نقره نشان را، زدوش ماه
تندیس شعله، قامت جان را نشان بده

آنک کمان آرش و مرز تو... آی عشق..!
بر بازو و کمان و، تن من، توان بده...

غزل از :✍🏻 #علیرضاطبایی
باصدای: 🎤 #مدرس_زاده
Telegram Center
Telegram Center
Канал