#سفرنامه_من جمعه
عمود(ستون) 1240
به کربلا نزدیک شده ایم
دیسک کمر امانم را بریده، تمام وجودم خسته و ناتوان است
حتی تایپ این جملات هم سخت شده
به سرم زد یا بمانم یا با ماشین بقیه راه را بروم
در همین حال، یکی از
#جانبازهای دوران جنگ را دیدم
یک پا داشت
با عصا می آمد
باخودم گفتم اگر او جوان تربیت شده در عصر خمینی ست و من باید پرچم رهبر را بالا نگه دارم
تصمیمم عوض شد
هرجور شده تا کربلا با این وضع کمرم میروم
هنوز ما مدیون امامیم
#نیت_کنید #ادامه_دارد https://telegram.me/joinchat/AgsuhzvV7pata37LdQlnTA