#نقد_فلسفه#نقد_تصوف#توحید 🅾 رابطه خالق و مخلوق در
فلسفه و عرفان
آقای حسن زاده آملی درباره رابطه خالق و مخلوق می گوید:
اکنون شایسته است که تعین موعود را بر مبنای رصین و قویم وحدت شخصیه وجود به بیان کمل اهل توحید، عنوان و تقریر کنیم تا وحدت از دیدگاه عارف با حفظ کثرت مبین شود و در عین حال که غیرتش غیر در جهان نگذاشت تمیز او از غیر ، معلوم گردد
تعین بر دو وجه متصور است، یا بر سبیل تقابل و یا بر سبیل احاطه که از آن تعبیر به احاطه شمولی نیز میکنند و امر امتیاز از این دو وجه بدر نیست ... چون تمایز زید از عمرو و بقر از غنم و حجر از شجر و نحو آنها، این وجه تمایز و تعین بر سبیل تقابل است
وجه دوم که بر سبیل احاطه است چنان است که صفتی برای این متمیز ثابت است و برای متمیز دیگر ثابت نیست، چون تمیز کل از آن حیث که کل است نسبت به اجزایش ... حال گوییم که تعین واجب تعالی از قبیل قسم دوم است ، زیرا که در مقابل او چیزی نیست تا تمیز تقابلی داشته باشد ... اما تعین و تمیز متمیز محیط به مادونش چون تمیز کل از آن حیث که کل است ... و نسبت حقیقة الحقایق با ما سوای مفروض چنین است
📚 وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، صفحه ۶۴_۶۶
◀️سه نکته:
1⃣ ایشان در این کلام گمان می کنند درباره رابطه خالق و مخلوق ، حتما باید یکی از این دو نظر را داشت ، یا رابطه خدا و خلق را مانند رابطه گاو و گوسفند و سنگ و درخت دانست، و یا مانند رابطه جزء و کل ، و چون اولی را باطل دانسته اند، لاجرم گفته اند رابطه خالق و مخلوق ، مانند رابطه کل با اجزاء است ! و همچنین در آثار دیگر خود هم تصریح کرده اند که مخلوقات ، اجزاء و ابعاض ذات خداوند هستند
2⃣ ایشان تصریح کردند وحدت وجود ، یعنی همه چیز اجزا ذات خداوند می باشد
3⃣ طبق این تقسیم تمام علمایی که وحدت وجود را قبول ندارند ، رابطه خالق و مخلوق را مانند رابطه گاو گوسفند و سنگ و چوب پنداشته اند ! و این اهانت بزرگی به علما و فقها منتقد وحدت وجود است
◀️ پاسخ ایشان هم خیلی واضح است ، و ایشان اگر قبل از خواندن
فلسفه و عرفان معارف اهل بیت علیهم السلام را خوانده بودند به این توهمات دچار نمی شدند
امام جواد(ع) می فرمایند:
ان ما سوی الواحد متجزی والله واحد لا متجزی و لا متوهم بالقلة و الکثرة، و کل متجزی او متوهم بالقلة و الکثرة فهو مخلوق دال علی خالق له
همانا جز خداوند یگانه، همه چیز دارای اجزا است، و خداوند یکتا نه دارای است و نه قابل تصور به کمی و زیادی می باشد، هر چیزی که دارای اجزا بوده یا قابل تصور به کمی و زیادی باشد مخلوق است و دلالت بر این می کند که او را خالقی می باشد
📚 الکافی، جلد اول ، صفحه ۱۱۶
بر این اساس ما دو سنخ وجود داریم
۱) موجود دارای زمان و مکان واجزا و امتداد
۲) موجود منزه از زمان و مکان و اجزا و امتداد
قسم اول را میتوان به دو قسم دیگر تقسیم نمود ، یکی اینکه دو شیء متجزی هر کدام اجزا خاص خودشان را داشته باشند و در ذات دیگری حضور نداشته باشند ، مانند همان مثالی که خودشان زدند ، گاو و گوسفند و سنگ و درخت و ... ، و دوم اینکه یکی از دو شیء متجزی ، در ذات دیگری حضور داشته باشد و جزء ذات آن باشد مانند موج و دریا که موج خارج از ذات دریا نیست و بلکه جزء آن است
و این دو رابطه ، فقط برای اشیاء مقداری و متجزی مطرح است
اما اگر موجودی ، منزه از زمان و مکان و اجزا و امتداد بود ، هیچ کدام از این دو رابطه برایش معنا ندارد و او ذاتا منزه از هر دو نسبت است. چیزی را که اجزا و مکان ندارد نه میتوان مقابل اشیا دانست ، مثل گاو و گوسفند ( که هر کدام اجزا خاص خود را دارند ) و نه میتوان موجودات را اجزا ذات او دانست ! بلکه خدای تبارک و تعالی که موجودی است منزه از زمان و مکان و امتداد ، به طور لا من شی جهان را خلق نموده و خودش غیر از آن است و رابطه جهان هستی با خدا نه مانند رابطه سنگ و چوب است و نه مانند رابطه جزء و کل
لذا در تقسیمی که آقای حسن زاده کردهاند به کلی از موجود منزه از اجزا و امتداد غفلت شده است و نتیجه این شده که همه چیز درون خدا و اجزا اوست !
لذا بطلان تقسیم ایشان واضح شد
برای دیدن اشکالات دیگر کلام جناب آقای حسن زاده آملی ، رجوع شود به کتاب توحید یا وحدت وجود ، اثر استاد میلانی ، صفحه ۶ الی ۴۲
@moaveniyan_ir