چتر خیس

#فرشته_نوبخت
Канал
Книги
Искусство и дизайн
Музыка
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала چتر خیس
@mm_shahidiПродвигать
732
подписчика
9,73 тыс.
фото
2,98 тыс.
видео
444
ссылки
میر محمد شهیدی نویسنده کتابهایِ چاپ شده: رمانِ اول: " رازِ گلِ یخ " کتاب شعر: " دست‌هایت؛ میهمانِ کدام گندمزارند؟ " رمانِ دوم: " زندگی، امید و دیگر هیچ ... " تماس با ادمین: @mirmohammad_shahidi میر محمد شهیدی
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (Fereshteh Paidarnobakht)
🌴

آدم هیچ‌وقت نمی‌فهمد سروکله‌ی یک خاطره از کجای ناکجاها پیدا می‌شود…

#دره_انجیر
#فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 پادکست " کافه تهرون " ...


📙 مرغ عشقهای همسایه روبه‌رویی
نویسنده:
#فرشته_نوبخت
راوی:
#آلبرت_کوچوئی

❤️
@faratar_az_boodan
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته پایدار نوبخت)
شاید لازم است به تعریف تازه‌ای از «رهایی» برسیم و دربارۀ آن حرف بزنیم. این تعریف، مفهومی صرفا متافیزیکی و یا الهیاتی و حتی سیاسی و عدالت‌جویانه نیست. این تعریف حتی تازه هم نیست. شاید چند دهه از عُمر رسیدن به چنین مفهومی در فلسفۀ پُست مارکسیستی نمی‌گذرد. در حال حاضر، و در عصری که ما امروز در آن به‌سر می‌بریم، منظورم وضعیتِ خاص ارتباطی است که اعتماد به کانال‌های ارتباطی رسمی مخدوش شده و مردم به ابزارهایِ غیررسمی مثل اینستاگرام و توئیتر روی آورده‌اند و فضای آزادانه‌تری را برایشن فراهم می‌سازد. این فضا به مردم این اجازه را می‌دهد تا واکنش‌های واقعی‌تری را به‌دور از نظمِ پلیسی و سیاسی در سطح رسمی جامعه انجام بدهند. این مفهوم از رهایی در جامعه‌ای مثل جامعۀ ما که قدرتِ حاکم بر آن مدام می‌کوشد به اجتماع و رفتارهای اجتماعی سروشکلی را بدهد که خود می‌پسندد، تجلیِ نوعی از گفتمانِ قدرت است. قدرتی که فراتر از قدرتِ حاکم بر جامعه عمل می‌کند و نظم پلیسی را که فرمایشی و رسمی است، کنار می‌زند. این تعریف تازه، خود یک وضعیتِ سیاسی ویژه است که ورای سیاستی که به عادی‌سازی ایدئولوژی می‌پردازد، عمل می‌کند. ژاک رانسیر آن را امری زیبایی‌شناختی می‌داند که در سایۀ نوعی نگرش اجتماعی و فلسفی شکل می‌گیرد و اگرچه تجلی آن گاها ناخودآگاهانه و از رویِ انگیزه‌های عمیق درونی است، اما در نهایت به آگاهیِ یک ملت شکل می‌گیرد و یا آگاهی یک ملت را از نو می‌سازد.
شاید لازم است به این تعریفِ زیبایی‌شناختی از رهایی بیشتر توجه کنیم که از نظرِ من فضایی امیدبخش را دستکم در فضاهای اجتماعی مجازی پدید آورده است. فضایی که بی‌تردید عمل و سخنِ مردمی که قدرتی جز، عمل و سخن خود ندارند، بدل به نیرویی رهایی‌بخش شده که به مرور نظمِ سیاسی و نمایشیِ قدرت را برخواهد چید. همین قدرتِ رهایی بخش است که از دیروز، تاثیر صفحاتی را که صرفا به روزمرگی و حتی تجارت می‌پرداخته‌اند را نیز تحت تاثیر قرار داده است. از دیروز، همه‌جا یک تصویر به چشم می‌خورد و آن تصویر است و همان یک تصویر است که نظمِ دروغین و نمایشی سیاست را برهم زده است.
پس این‌که بگوییم «من سیاسی نیستم» یا هر محتوایی در این معنا، تنها اعترافی روشن است به همراهی با یک نمایش دروغین توسط کسانی که دوست دارند اسیر بمانند. این امر زیبا و رهایی‌بخش، هیچ ربطی به هیچ انقلابِ خون‌ریزانه‌ و مبارزۀ عدالت‌جویانه بر مبنای منافع سیاسی و حزبی و گروه ندارد، جز انقلابِ فکریِ اساسی که بر همین رفتارهایِ حق‌جویانۀ ما اثر می‌گذارد. قیام حسین، اگر پیامی برای ما داشته باشد که دارد، جز این نمی‌تواند باشد. حتی اگر ناگزیر باشیم برای توضیح آن به فلاسفۀ غربی متوسل شویم.

#فرشته_نوبخت
#اندیشه_رهایی_بخش

@fereshtehnobakht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیدار شویم و ببینیم همه‌اش کابوسی هولناک بوده و تمام شده دیگر. بعد پنجره را باز کنیم تا بوی برف پر شود توی اتاق، چای دم کنیم با چوب دارچین و گل‌سرخ و بگذاریم جادوی صدای بنان پاک کند خاطر را از تیرگی خواب تیره‌گون. بیدار شویم و ببینیم جهان در امن و امان است و همه‌ این تلخی‌ها با طلوع آفتاب پر کشیده..‌.

#فرشته_نوبخت

❤️
@faratar_az_boodan
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته پایدار نوبخت)
زمان
و
فضای مطلق را
در هم می‌ریزد
نظریه‌ی نیوتونیِ عُمق چشمهایت
و قوانین جبری
حاکمانِ کماکان اند

🍁
#فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته پایدار نوبخت)

همه‌ی ما احساسِ تنهایی را تجربه می‌کنیم. گاهی در هر لحظه از زندگی این حس با ما است و گاهی در پرت‌ترین و بی‌ربط‌ترین لحظه‌ها ناگهان سروکله‌اش پیدا می‌شود. می‌دانید چه وقتی؟ وقتی که اصلا انتظارش را نداشته‌ایم. وسطِ یک شادیِ بی‌نهایت؛ در لحظاتِ مزمزه‌کردنِ یک موفقیت؛ در اوجِ کامیابی... می‌آید و می‌نشیند کنجِ دل. مثلِ یک قاصدکِ ناخوانده ... درست همان لحظه است که غمِ بی‌موقعی می‌نشیند توی چشم‌هایمان؛ بغض می‌شود در گلو و عجیب‌تر از همه این‌که انگار دوستش داریم. این غمِ ناخوانده‌ی وقت نشناس را حتی از آن شادیِ بی‌نهایت، بیشتر دوست داریم. انگار حقیقی‌تر و ملموس‌تر است و ماندنی‌تر... بله، ماندنی‌تر. شادی مهمان لحظه‌ای و تحفه‌ای از اغیار است و غم سرمد و مستدام.... همه‌ی ما این حسِ غریب را تجربه کرده‌ایم. این اندوه برآمده از حقیقتِ پرتاب‌شدگیِ ما به میانه‌ی قصه‌ای در این جهان. قصه‌ای که نه آغازش را می‌دانیم و نه انجامش را و با این‌همه نقشی را پذیرفته‌ایم و ناگزیر از اجرایِ آن؛ و شادی، کوششی شاید بی‌فرجام است برایِ دگرگون‌ساختنِ آن نقش که تنها خرده روایتی را به این قصه‌ی مدید می‌افزاید، انگار ستاره‌ای به دامنِ درازِ شب....
#فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پذیرفتن با تن‌دادن فرق می‌کند. وقتی چیزی را می‌پذیری، یعنی رهایش کرده‌ای و گذاشته‌ای مثل پر ایکاروس برود به امان خودش.
اما وقتی تن داده‌ای یعنی واداده و تسلیم شده‌ای. این حقیقتی بود که سرنوشت فرهاد و مینا را در یک صبح دل‌انگیز تابستانی در مسیر دیگری قرار داد. فرهاد پذیرفت که ادامه رابطه با مینا به صلاح آن زن نیست.


ایکاروس در آینه

نویسنده و راوی: #فرشته_نوبخت


🎧 #داستان_مهمان
#من‌راوی
@Manraavi

داستان را اینجا بشنوید:
https://t.me/ManRaavi/106

من‌راوی را در اینستاگرام دنبال کنید:
http://instagram.com/manraavi

کست باکس من‌راوی:
https://castbox.fm/va/3122818
چتر خیس
🔸 دنیای سوفی ... ❤️ @chatrkhis
کرونا، قرنطینه و اجبار به موندنِ طولانی مدت در خونه، اگرچه این روزها همه رو خسته و کلافه کرده ولی اگه بخواهیم از دریچه‌ی خوشبینانه بهش نگاه کنیم، فرصتِ خوبی ایجاد کرده برای پرداختن به دلمشغولی‌ها. و خب هر کسی به فراخورِ علاقه‌ی خود، به کاری مَشغوله. یکی با تماشای فیلم، یکی با موسیقی، یکی با پرورش گل و گیاه، یکی با شیرینی پزی و پختِ نان، یکی با انجام کار هنری و یکی هم مثلِ من با خوندن و نوشتن خودش رو سرگرم میکنه.
خوشحالم که سالِ گذشته نسبتا کتاب‌هایِ خوبی خوندم. از آنجمله بودن کتابِ نامه‌هایی به یک نویسنده جوان از #ماریو_بارگاس_یوسا، طاعون و بیگانه از #آلبر_کامو، سیب ترش از #فرشته_نوبخت، اتاقی از آنِ خود از #ویرجینیا_وولف، سمفونی مردگان و سالِ بلوا از #عباس_معروفی، قهوه‌ی سردِ آقای نویسنده از #روزبه_معین، پیرمرد و دریا از #ارنست_همینگوی، جاناتان مرغ دریایی از #ریچارد_باخ، درکِ یک پایان از #جولین_بارنز، پیامی در بطری از #نیکولاس_اسپارکس، مردی به نامِ اوه از #فردریک_بکمن، تابستانِ آن سال از #دیوید_بالداجی و زندگی در پیش رو از #رومن_گاری و ...
اوخرِ پارسال کتابِ #دنیای_سوفی نوشته‌ی #یوستین_گوردر رو شروع کردم که این روزها تقریبا به بخش‌های پایانی‌اش رسیده‌ام. جایی که همراه با نویسنده و شخصیت‌های اصلی کتاب یعنی سوفی، هیلده و آلبرتو، سوار بر ماشینِ زمان، با افکار اساطیریِ حاکم بر دنیا و در ادامه با فیلسوفان بزرگی چون دموکریتوس، سقراط، افلاطون، ارسطو، آشنا شده و پس از گذشتن از قرون وسطا یعنی هزار سال استیلایِ کلیسا بر زندگی مردم - که به هر جنبه از زندگی مردم فقط از دریچه‌ی الهی نگاه می‌کرد - با انقلابِ فکری رنسانس با محوریت انسان‌گرایی همراه میشیم.
دوباره راه می‌افتیم و در مسیرِ خود با دانشمندان و فیلسوفانِ بزرگی دَمخور میشیم که طبیعت و تجربه، و خرد و تعقل رو به مسائل متافیزیکی ترجیح میدن. کسانی مثلِ کوپرنیک، گالیله، نیوتن، کپلر، لوتر، دکارت، اسپینوزا، جان لاک، دیوید هیوم، جورج برکلی و در ادامه امانوئل کانت، هگل، کی‌یر کگور، کارل مارکس، چارلزداروین، زیگموند فروید، فریدریش نیچه، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و ...
خواننده در پایانِ این کتابِ قطورِ ۷۵۰ صفحه‌ای، ضمنِ خوندنِ یک رمانِ جذاب، با تاریخ فلسفه و انواعِ مکاتبِ فکری و فلسفی آشنا میشه. چیزی که در زندگیِ روزمره‌ی خود شدیدا به اونا نیازمندیم.
🔸 شاید من بینِ شماها، جزو آخرین نفراتی باشم که این کتاب رو خونده‌ام، ولی اگه نخوندید، توصیه می‌کنم، حتما مطالعه کنید.

#میرمحمد_شهیدی
#دنیای_سوفی

❤️
@chatrkhis
بیدار شویم و ببینیم همه‌اش کابوسی هولناک بوده و تمام شده دیگر. بعد پنجره را باز کنیم تا بوی برف پر شود توی اتاق، چای دم کنیم با چوب دارچین و گل‌سرخ و بگذاریم جادوی صدای بنان پاک کند خاطر را از تیرگی خواب تیره‌گون. بیدار شویم و ببینیم جهان در امن و امان است و همه‌ این تلخی‌ها با طلوع آفتاب پر کشیده..‌.

#فرشته_نوبخت

❤️
@chatrkhis
مِهری که کُشته می‌شود،
تنها شکستن قلب نیست؛ آیین کافری آموختن است....
پس هر گاه ،
مهری را که بی‌دریغ و زلال به تو ارزانی شد پس زدی،
بدان که اهریمن در تو لانه کرده....


📘مکالمات
#فرشته_نوبخت


🍃🌸
@baharestan66
.
ناگهان به خودت می‌آیی و می‌بینی که عمری را صرفِ هیچ کرده‌ای.
چیزهایی که مهم نبوده‌اند...
آدم‌هایی که ارزشِ مهرت را نداشته‌اند...
کتاب‌هایی که نخواندنشان وقتت را تلف نمی‌کرده‌اند،
و غصه‌هایی که قصه‌ی تو نبوده‌اند
و بی‌جهت بر شانه‌هایت سنگینی کرده‌اند.
ناگهان به خودت می‌آیی
و می‌بینی هنوز کلی از راه مانده و روزهایی که باید چشم بر آفتابش بگشایی و کارهایی که در انتظارت نشسته‌اند و جاهایی که پاهایت تمنایشان را دارد و کتاب‌هایی که خواندنشان دریچه‌ای به روحت می‌گشایند
و ناگهان به خودت می‌آیی!

یک روز صبح.
بی‌گمان، امروز، همان روز است.
#فرشته_نوبخت



سلام‌
امروز ، همان روز است...
صبحتون به خیر✋🏼


🍃🌸
@baharestan66
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته پایدار نوبخت)
خسته که می‌شد؛
پاک می‌کرد.
ناامید که می‌شد؛
تنهایی که هوار می‌شد؛
پاک می‌کرد
خاطره‌ها را؛
نام‌ها را؛
کلمه‌ها را؛
پاک می‌کرد؛
پاک می‌کرد؛
پاک که می‌کرد
خستگی می‌ماند و تنهایی
و پاک‌کنی که دیگر جان نداشت بس‌که پاک‌کرده بود....
#فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته)
از پرستو نپرسید خانه‌ات کجاست؟
او به‌شما نخواهد گفت
بی‌خانمانی‌ست
که در قلبِ خویش خانه دارد....

#فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
مِهری که کُشته می‌شود،
تنها شکستن قلب نیست؛ آیین کافری آموختن است....
پس هر گاه ،
مهری را که بی‌دریغ و زلال به تو ارزانی شد پس زدی،
بدان که اهریمن در تو لانه کرده....


📘مکالمات
#فرشته_نوبخت


🍃🌸
@baharestan66
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته)
.
🍂
نگاه کن
که چگونه
ستاره‌ای کوچک
تاریکی را از یادِ شب برده است

#فرشته_نوبخت
@fereshtehnobakht
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته نوبخت)
قسم به سیزده‌سالگی‌ات
به رقصِ باد در میانِ موهایت
به‌رقصِ نور در سیاهیِ چشمانت
قسم به سیزده‌سالگی‌ات
به رقصِ داس با نازکایِ گلویت
به رقصِ خون میان سینه‌هایت
قسم به سیزده‌سالگی‌ات
به‌ عشق‌بازیِ خنجر با تنِ زخمی‌ات
قسم به سیزده‌سالگی‌ات،
به اولین شرم
به اولین بوسه
به اولین گناه
به آخرین آه،
به اولین سلام،
به مرگ،
قسم به سیزده‌سالگی‌ات

#فرشته_نوبخت
🍂
@fereshtehnobakht
Audio
#زمان
نویسنده و گوینده: #فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته نوبخت)
بدونِ خیال،
بدونِ بدن،
بدونِ خاک،
بدونِ کوه‌ها،
دریاها،
طوفان‌ها،
بدونِ ذهن‌ها،
دست‌ها،
دست‌ها، انگشت‌ها،
بدونِ بدن،
خون‌ها،
اشک‌ها،
بدونِ قصه‌ها،
ممکن نیست فهمیدنِ این‌که چرا همه‌ی مرزهایِ جهان، از میانِ تنِ من‌وتو می‌گذرند...
#فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
Forwarded from کمی ادبیات، کمی زندگی (فرشته نوبخت)
چرا ما ایرانی‌ها وقتِ زیادی در فضایِ مجازی مصرف می‌کنیم ولی وقتی کسی از ما می‌پرسد آخرین کتابی که خواندی چه بوده؟ یا اهلِ کتاب‌خواندن هستی یا نه؟ بلافاصله جواب می‌دهیم خیلی دوست دارم کتاب بخوانم ولی وقتش را ندارم. برای فهمیدنِ جوابِ هر سوالی اول باید به زمینه‌هایِ آن سوال فکر کنیم. زمینه‌ی این سوال، وقت است و وقت هم مثلِ هر کالایِ دیگری قابل مصرف‌. مصرف‌کننده است که تصمیم می‌گیرد چگونه آن را استفاده کند. مصرف کننده‌ی وقت در ایران، کسی است که بنا به استعاره‌هایِ فرهنگی‌اش وقت را کالایی با ارزش مانند پول و طلا و نظایر آن نمی‌داند. بلکه آن را چیزی می‌داند که صرفا در اختیارش است و در صرف آن مختار است. مثلِ شکلات، تُخمه یا یک مشت آجیل. برای همین ترجیح می‌دهد آن را صرف گشت‌وگزارهایِ مفرح بکند. طوری‌که ذهن و مغزش را درگیر نکرده باشد. مثلا برود در پاساژها بگردد یا در رستوران‌ها اگر پولی به‌همراهش داشته باشد، و اگر نداشته باشد پایِ تلفن یا در فضای مجازی مصرفش کند.
برای مصرف‌کننده‌ی ایرانی، وقت داشتن، قرار گرفتن در یک موقعیت طلایی و خوشایند است که می‌تواند به هیچ‌چیز فکر نکند و فقط خوش‌حال باشد. برایِ همین چیزی باقی نمی‌ماند تا آن را صرفِ کتاب‌خواندن، فیلم‌دیدن، تماشایِ تئاتر، لذت‌بردن از مصاحبتِ کسانی که دوستشان دارد بکند و یا حتی بگذارد پایِ یک‌دست بازیِ شطرنج. او ترجیح می‌دهد در فضای مجازی بچرخد، با نام مستعار یا حقیقی پایِ پست‌هایِ خوشمزه قلب و پایِ پست‌های روشنفکرانه، فحش بگذارد و خانه‌پُرش بنشیند یک‌دست مِنچ بازی کند. واقعیتی است که باید بپذیریم و آن این است که خیلی از چارچوب‌ها را فرهنگ‌ها مشخص می‌کنند. در فرهنگِ ما، متاسفانه وقت منبعی کم بها است در حالی‌که در جوامعِ پیشرفته ارزش واقعیِ زمان را با طلا و حتی بالاتر از آن قیاس کرده‌اند‌ و جالب است که اصلاحِ انحطاط در هر فرهنگی از ریشه‌دواندنِ خودِ انحطاط در فرهنگ‌ها دشوارتر است. باید کُلی زمان هزینه کرد و از خودِ زمان مانند یک منبع گران‌بها برداشت کرد تا امرِ منحط مرتفع و باورِ تازه‌ای جایگزین شود: وقت گنج است و مثلِ هر گنجِ دیگری تمام شدنی و از دست رفتنی است. باید به بهترین شکل ممکن از آن بهره‌جست و بهترین کارها، اموری هستند که فایده‌ی آن به خودمان و دیگران برسد. قطعا فردی که به این موضوع آگاهی دارد، عمیق‌تر است، فکر می‌کند، از واکنش‌هایِ هیجانی و سطحی پرهیز می‌کند و لااقل گزندی از او به جامعه نمی‌رسد.
پی‌نوشت: این جوابی بود به سوالِ یک‌عزیزی که فکر کردم بد نیست اینجا هم بگذارم.
#تاملات #فرهنگ #فرشته_نوبخت

@fereshtehnobakht
Ещё