.
دو استکان چای از میان دویست جنگ خونین
«و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم»
(حسین پناهی)
جنگ هست. ستم هست. اختناق و خودکامگی هست. تحقیر و تعدّی هست. آدمیان میرنده یکدیگر را تا سر حدّ مرگ آزار میدهند. به جای آنکه یکدیگر را فراخوانند تا در حیرتی پاک به حالت سنگها بنگرند، دیوارها را بلندتر میکنند. میان من و تو، میان تو و لبخند عارفانهٔ گل نیلوفر، میان آدمی و مشایعت شکوفههای بهار دیوار میکشند تا چشمانداز تیره باشد و دیگر از خود نپرسیم به وقت کودکی، با چه لحنی شب به خیر میگفتیم. من نباید سنگی هر چند کوچک بر دیوار بلند ستم باشم. نباید از سرنوشت مشترک آدمی چشم بپوشم. باید دستهای کمجانم را نذر مراقبت از چراغی رو به خاموشی کنم. اما، من رسالت بزرگتری هم دارم. در میان انبوهی از بادهای برگریز که ما را دوره کردهاند باید به فکر آن دو استکان چای داغ باشم که میخواهم شبی بارانی در کنار تو بنوشم. و فکر میکنم در گیر و دار همهٔ شبهای بلند و لشکریان ظلم که از کران تا به کران پراکندهاند رسالت هر انسانی عبور دادن آن دو استکان چای از میان دویست جنگ خونین است. و هیچ مقاومت و پیکار مقدّسی نباید ما را از دورنمای آن دقیقهٔ وارسته و واقعهٔ عظیم غافل کند. از نوشیدن دو استکان چای داغ با خدای عشق که یگانه پاسخ قلب ماست... یافتنِ سهم مقدّر خود از دیدار... از دو استکان چای داغ...
صدیق قطبی
برای پاپا
✨️
.
🌱
@mitra_seyfan