Смотреть в Telegram
♦️بخش 3 🔸ز رفتگان نشنیدم کنون یکی پیغام ز ماندگان بنبینم کنون بها و جمال گذشت خواری لیک این از آن بود بدتر که هر زمان به زمین اندر اوفتد زلزال شاید شاعر در بیت بالا به پس لرزه‌ها اشاره می‌کند. در بیت بعد به مدح ممدوح خود ابونصر محمد مملان گریز می‌زند. 🔸زمین نگشتی لرزان اگر نکردی پشت به حکم شاه ستوده‌دل و ستوده‌خصال چراغ شاهان مملان که پیش تیغ و کَفَش یکی‌ست شیر و شگال و یکی‌ست سیم و سفال شگال همان شغال است. به قول ادبا ترتیب عناصر در این بیت لف و نشر مرتب است. یعنی پیش تیغش شیر و شغال یکی است. و پیش دست گشاده‌اش سکه و سفال شکسته یکی است. تا این حد شجاع و بخشنده است. 🔸زگال گردد با مهر او به رنگ عقیق عقیق گردد با کین او به رنگ زگال زگال هم همان زغال است. اینها البته ربطی به تبریزی بودن شاعر ندارد. در نواحی دیگر هم گویندگان این تلفظ‌ها را از کلمات مذکور و کلمات مشابه ثبت و ضبط کرده‌اند. 🔸به گاه رادی رادان ازو زنند مثل به گاه مردی مردان ازو برند مثال یک معنی مثال فرمان است و در اینجا همین است. چنانکه امتثال امر کسی کردن یعنی فرمان بردن از او. 🔸به روز بزم بود کفّش آفتاب‌نما به روز رزم بود تیغش آسمان‌تمثال هنوز ادامۀ توصیف شجاعت و سخاوت ممدوح است؛ تیغ و کف. 🔸جهان نباشد با جود او یکی ذرّه زمین نسنجد با حلم او یکی مثقال از بیت زیر "التفات" صورت می‌گیرد. یعنی تبدیل مغایب به مخاطب: 🔸بلای جان مُعادی تویی به روز نبرد حیات جان مُوالی تویی به روز نوال معادی و موالی یعنی دشمنان و دوستان. نوال هم که معلوم است یعنی عطا و بخشش. 🔸سزد که شاهان گاه ترا نماز برند که سجده‌گاه سعود است و قبلۀ اقبال گاه تخت و سریر است و سعود جمع سعد. ضمناً ده ستاره را می‌گفتند که عناوینشان در منابع مرتبط از جمله در لغت‌نامه‌ هست. 🔸خدای تیغ ترا از ازل به زال نمود ز بیم تیغ تو نازاده خشک شد سر زال نمی‌دانم مقصود قطران از خشک شدن چه بوده؟ آیا در مصطلحات آن منطقه محملی برای آن می‌توان یافت؟ آنچه مسلّم است اینکه موی سر زال در هنگام ولادت سپید بوده: به چهره نکو بود بر سان شید ولیکن همه موی بودش سپید آیا همین مطلب را قطران به آن نحو بیان داشته؟ نمی‌دانم 🔸اگر تو خشم کنی بر هژبر گورافکن وگر تو کینه کشی از پلنگ آهومال مال در این ترکیب مالنده است؛ پلنگی که آهو را مالش می‌دهد. 🔸یکی به چنگال از خشم بر کند دندان یکی به دندان از دست بفکند چنگال نهال نیک نروید مگر ز نیک‌درخت درخت نیک نخیزد مگر ز نیک‌نهال جمال و حسن پدر داری و عجب نبود پدرت هم ز پدر یافته است حسن و جمال اگرچه خیل بود روز جنگ پشت ملوک تو پشت خیلی در روز جنگ و گاه جدال به دست و تیغ تو آراسته است مردی و ملک چو دست و پای عروسان به یاره و خلخال یاره دستبند است که زنان برای زیبایی استفاده می‌کنند و خلخال را هم به پا می‌بستند. 🔸خدایگانا کار جهان چنین آمد گهی نشاط و سرور و گهی بلا و ملال از آن غمی که گذشته است بر تو یاد مکن وزان بدی که نیاید به سوی تو مسگال غم گذشته کشیدن بود مُحال مَجاز غم نیامده بُردن بود مَجاز مُحال بخواه باده بر آوای مطربان جمیل بگیر ساغر بر یاد مهتران جمال همیشه تا نبود سرو را ز لاله طراز همیشه تا نبود ماه را ز مشک شکال این بیت در واقع شریطۀ قصیده است که پیش از دعا می‌آید. مضمون آن در ادبیات کهن بارها تکرار شده اما منهای شکال. اگرچه توضیح شکال هم در این بیت دشوار نیست و می‌توان آن را معادل یا نزدیک به طراز تلقی کرد. اما اگر بخواهیم شواهدی برای این مضمون بیابیم بعید است شکال در آن نقش‌آفرین باشد. طِراز به معنی تزئین و نقش و نگار است. طراز مشک هم مشهور است و کنایه از خط تازه دمیده بر روی ماه معشوق. عثمان مختاری می‌گوید: ماه ترکستان طراز مشک بر دیبا کشید مشک و دیبا را به قدر و قیمت اعلا کشید یا به این بیت انوری توجه بفرمایید: بر غبغب چون سیمت از خطّ سیه گویی مشک است طرازنده بر طرّۀ ماه تو در بیت قطران هم مقصود این است که قامت چون سرو تو از تزیین لاله بی‌نیاز است و روی چون ماهت از آرایش مشک. شکال ظاهراً بندی بوده که به پای یا میان شتر یا حیوان دیگر می‌بستند و غالباً نوعی تزئین هم محسوب می‌شده یعنی این بندها را رنگارنگ می‌بافتند و چیزهایی به آن می‌آویختند. در هرحال قطران قصیده را با این بیت به پایان می‌برد: 🔸بسان ماه بتاب و بسان مشک ببوی بسان لاله بخند و بسان سرو ببال (از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس‌گفتار 31، شرح قصیدۀ قطران تبریزی) https://t.center/miraseparsi1399
Telegram Center
Telegram Center
Канал