♦️بخش 1
🔸قطران تبریزی شاعر قرن پنجم هجری قصیدهای در خصوص زلزلۀ تبریز گفته که از حیث صورت و معنی در شمار قصاید مؤثر و استوار زبان فارسی است. زلزلۀ مورد اشارۀ قطران در شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول سال 434 هجری قمری اتفاق افتاد. به گزارش ناصر خسرو که سه چهار سال بعد از این تاریخ، وارد تبریز شده و قطران تبریزی را ملاقات کرده، زمینلرزه پس از نماز خفتن (عشاء) رخ داده و در این واقعه چهل هزار آدمی هلاک شده بودند.
این قصیده لامیه است و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات. زمین مذکور را احتمالا پیش از همه منجیک ترمذی آزموده است:
مرا ز دیده گرفت آفتاب خواب زوال
کجا برآید خیل ستارگان خیال
و ما از همان گزارش ناصر خسرو مطّلع میشویم که قطران دیوان منجیک را در دست داشته است. (سفرنامه، ص 9)
از دیگر کسانی که در این زمین، پیش از قطران طبعآزمایی کردهاند غضایری رازی است و عنصری که در پاسخ به غضایری قصیدهای کارسازی کرد و البته جوابش را باز در همان زمین گرفت. مطلع قصیدۀ نخست غضایری چنین است:
اگر کمال به جاه اندر است و جاه به مال
مرا ببین که ببینی کمال را به کمال
در هر حال قصیدۀ قطران چنین آغاز میشود:
🔸بوَد مُحال مرا داشتن امیدِ مُحال
به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
در نسخه بدل به جای "همیشه" واژۀ "هگرز" آمده است که در بادی امر شاید چندان تفاوتی احساس نشود اما خوانندۀ ژرفاندیش میداند که میان هرگز و همیشه فاصله بسیار است. فی الواقع در روایت متن (همیشه) تغییر و دگرگونیِ عالم، حداقلی است و در روایت نسخه بدل (هگرز: هرگز) تغییر و دگرگونی حداکثری. یک روایت میگوید عالم همیشه بر یک حال نیست و حالهای دیگری هم دارد. و روایت دیگر میگوید عالم هرگز بر یک منوال نیست و هر لحظه به گونهای رخ مینماید. جالب اینجاست که پس از حل مسأله و اختیار ضبط درست با مسألۀ بیت بعد مواجه میشویم:
🔸از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود
جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
تأکید شاعر در این بیت بر ثبات جهان و عدم تغییر احوال آن است. شاید بپرسید چرا بیدرنگ شاعر چنین بحث به ظاهر متناقضی را طرح کرده است. حقیقت این است که برای فهم شعر و فهم منطق حاکم بر شعر باید از لفظ عبور کنیم. آنچه مقصود قطران در این بیت است همان است که در بیت نخست بیان داشته. با این توضیح که این حال بیثبات و متلوّن جهان، ثابت و تغییرناپذیر است. هرگز نمیتوان روی آن حساب باز کرد. بیت بعد از این نیز بر قدمت و دوام عالم و گردش مداوم و بیوقفۀ آن اشاره دارد خصوصاً در نسبت با آدمیان:
🔸دگر شدی تو ولیکن همان بود شب و روز
دگر شدی تو ولیکن همان بود مه و سال
تو پیر میشوی و جهان را ترک میکنی اما عالم همان است که بود. با وجود آنکه جهان بسی عمرش از من و تو بیشتر است. به قول ناصر خسرو:
ای قبّۀ گردندۀ بیروزن خضرا
با قامت فرتوتی و با قوّت برنا
دیرزمانی از عمر این جهان میگذرد و قامت او فرتوت شده است اما همچنان مانند روز نخست میگردد و بر همان منوال پرتوان و پرقدرت عمل میکند.
🔸محال باشد فال و مُحال باشد زَجر
مدار بیهده مشغول دل به زجر و به فال
میگوید از تفأل دست بردار. با این بازیها نمیتوان کار عالم را پیشبینی و پیشگویی کرد. زجر هم نوعی فالگویی است با پرنده. در فرهنگها نوشتهاند بانگ بر پرنده زدن. این بانگ برای این بوده که پرنده را به حرکت دربیاورند. اگر به سمت راست میرفت فال نیکو بود و عمل به آن مبارک و اگر به چپ میرفت شوم بود و عمل به آن نامبارک. غرض اینکه شاعر میگوید بیهوده خودت را مشغول این بازیها مکن. با فال و زجر نمیتوانی از کار جهان سر دربیاوری.
🔸مگوی خیره که چون رَسته شد فُلان اَعوان
مگوی خیره که چون بُرده شد فُلان اَبدال
بیهوده مگو که چرا فلانی از این واقعه جان بدر بُرد و چرا فلانی مُرد. اعوان و ابدال جمع است البته. و جمع را به عنوان مفرد بسیار به کار بردهاند. همین ابدال در شعر منسوب به ابوسعید ابوالخیر هم در نقش مفرد آمده است:
ابدال ز بیم چنگ در مصحف زد
مصراع آخر یک رباعی است که فراوان در شرحش رساله نوشتهاند.
🔸تو بندهای سخن بندگانت باید گفت
که کس ندانَد تقدیرِ ایزدِ متعال
میگوید جایگاه خودت را بشناس. تو خدا نیستی که از فرداها خبر داشته باشی و حکمت هر چیز را بدانی. بندهای. پس مانند بندگان رفتار کن و حرف بزن.
🔸همیشه ایزد بیدار و خلق یافته خواب
همیشه گردون گردان و خلق یافته هال
انسان محتاج خواب است و خداوند بینیاز از استراحت و خواب. اگرچه در بعضی ادیان خداوند پس از شش روز کار مستمر، روز هفتم را استراحت میکند. (و اساساً فلسفۀ وجودی "هفته" مبتنی بر روایت همین ماجرا در متون مقدس است)
هال نیز به معنی آرام و قرار است در تقابل با گردش مداوم گردون.
(از سلسله درسگفتارهای "میراث پارسی"، درسگفتار 31، شرح قصیدۀ قطران تبریزی)
https://t.center/miraseparsi1399