قاعده ۶ از چهل قاعده شمس تبریزی اکثر درگیریها، پیشداوریها و دشمنیهای این دنیا از زبان منشأ میگیرد. تو خودت باش و به کلمهها زیاد بها نده. در دیار عشق زبان حکم نمیراند. عاشق بیزبان است...
قاعده ۵ از چهل قاعده شمس تبریزی کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد. عقل محتاط است. ترسان و لرزان گام بر میدارد. با خودش میگوید: «مراقب باش آسیبی نبینی.» اما مگر عشق اینطور است؟ تنها چیزی که عشق میگوید این است: «خودت را رها کن. بگذار برود!» عقل به آسانی خراب نمیشود. عشق اما خودش را ویران می کند. گنجها و خزانهها هم در دل ویرانهها یافت میشود، پس هرچه هست در دل خراب است.
خیالت راحت، هم عادت میکنی، هم فراموش. یک روز، در حالی به خودت میآیی که گوشهی فراغتت لم دادهای، و همینطور که به موسیقی مورد علاقهات گوش میکنی و چای مینوشی، چشمت به دلخوشیهای تازهای میافتد که برای خودت ساختهای، و آن لحظه تازه میفهمی، معنای عادت کردن، پذیرفتن، و ساختن را. وقتی به تمام نداشتهها عادت کردهای، نشدنیها را پذیرفتهای، و برای خودت، دلخوشیهای تازهای ساختهای ...
قاعده ۴ از چهل قاعده شمس تبریزی صفات خدا را میتوانی در هر ذره کائنات بیابی. چون او نه در مسجد و کلیسا و دیر و صومعه، بلکه هر آن همه جا هست. همانطور که کسی نیست که او را دیده و زنده مانده باشد، کسی هم نیست که او را دیده و مرده باشد. هر که او را بیابد تا ابد نزدش می ماند.
قاعده ۳ از چهل قاعده شمس تبریزی قرآن را میتوان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمیگنجد.
هميشه فردايی نيست تا زندگی فرصت ديگری برای جبران اين غفلتها به ما دهد ؛ کسانی را که دوست داری هميشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه و نياز داری ، مراقبشان باش !