🔻«شریعتی یا طباطبایی؟»
تأملی درباب طرح جلد مجله تجارت فردا و گفتگوی قوچانی و غنینژاد
▪️بخش دوم
حتی کتاب «حسین وارث آدم» شریعتی نیز بیشتر درونمایههای اگزیستانسیال دارد تا مارکسیستی، یعنی آنجا برعکس تصور رایج، ما با حسین(ع) انقلابی روبرو نیستیم بلکه با حسین(ع) انتخابگر روبرو هستیم!
قوچانی-غنینژاد مدعی میشوند شریعتی جهاد را به تجاوز تغییر داده و یا خودکشی سیاسی را ترویج میکند حال آنکه برای ادعای خود سند نمیآورند! در کدام متن در مجموعه آثار چنین سخنی به میان آمده؟ قاعدتا هیچجا! ولی ذهن قوچانی-غنینژاد اینها را به راحتی به شریعتی نسبت میدهد. حتی این دو یکی از خوانشهای بدیع انسانگرایانه شریعتی که ناس و الله را قابل تعویض با یکدیگر قلمداد میکند، به سخره گرفته و مدعی میشوند که شریعتی منظورش از ناس، مردم بدبخت و بیچاره است! کجا شریعتی چنین گفته؟ هیچجا! قوچانی-غنینژاد بدون کنتور هر آنچه تمنا داشتهاند را به شریعتی بستهاند!
و اما یک کجفهمی عمده درباره شریعتی؛ چهبسا دو کجفهمی. ببخشید اجازه بدهید اصلاح کنم، سه کجفهمی، شاید هم چهارتا!
اول اینکه قوچانی-غنینژاد تلاش میکنند شریعتی را به یک سخنران تقلیل دهند حال آنکه اگر کسی «روش شناخت اسلام» شریعتی که یک اثر سراسر پژوهشی-تاریخی در توضیح بیوگرافی محمد(ص) است را خوانده باشد تحیر میکند که او چگونه توانسته در دوره فقدان اینترنت، با تحقیقات کتابخانهای چنین اثر پژوهشیای را که ارزش آکادمیک دارد تولید کند!
کجفهمی دوم: شریعتی غیر از دو اثر که در لباس مورخ-پژوهشگر فعالیت میکند، اعتبار خودش را از قدرت مفهومپردازی خود میگیرد. شریعتی یک مفهومپرداز است، پس وقتی مثلا از تشیع صفوی صحبت میکند، نقد دوره صفویه نمیکند، بلکه برای نقد یک تشیع خرافهباور، یک مفهوم یا همان کانسپت میسازد. این مفهومسازی شریعتی هیچ ربطی با نسبت دادن یک وضعیت تاریخی به مثلا صفویه ندارد! آیا فهمیدن این واقعا کار سختی است؟ خاصه برای قوچانی-غنینژاد! از اینکه مجبورم این ابتداییات را درج کنم واقعا شرم میکنم. خبر بد برای قوچانی: در مجموعه آثار ۲۷ صفحه ۷۲ شریعتی صفویه را مصداق خودآگاهی ایرانی میداند و صفویه را نقطه اتصال ملیت و مذهب ایرانی معرفی میکند! خبر بد برای غنینژاد: در همان اثر شریعتی از فردوسی به خاطر آفرینش شاهنامه و دفاع از ملیت ایرانی در مقابل بیگانگان ستایش میکند (۷). بد شد که!
و اما پفوزیان تاریخ! آنجا نیز شریعتی در حال مفهومپردازی است. شریعتی در پی ترجمه ذهنیت به عینیت است. همه ما در این جستجو هستیم. قوچانی-غنینژاد نیز قلم نمیزنند که فقط قلم زده باشند، میروند مصاحبه میکنند که ذهنیت آنها به عینیت -و اینجا عینیت یعنی واقعیت بازار آزاد مطلوب- تبدیل شود. شریعتی هیچگاه نقد فلسفه نکرده، چه بسا به زبان دلوز که فلسفه را مساوی با مفهومسازی میداند، اگر نه بزرگترین بلکه مؤثرترین فیلسوف مدرن ما شریعتی است! شریعتی با ایجاد دوگانه ابن سینا و ابوذر، مفهومسازی میکند تا بتواند اندیشه بدون عمل را نقد کند. همین! آیا واقعا فهم این، کار سختی است؟ اگر شریعتی ضد فلسفه به کیان اهل تفکیک بود که هیچوقت با مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم وارد گفتگو نمیشد! این اتهامات اساسا رد است و البته پاسخ به آنها حوصلهسربر ولی چه باک که ماشینهای ایدئولوژی همچنان فعالند. به طور خاص قوچانی که در فرم و سیاق اندیشه همچنان یک مارکسیست است و محتوایش فراخور موقعیت تغییر میکند. (البته من برای قوچانی به مثابه یک ژورنالیست ارزش و احترامی ژرف قائلم و او را در برنامه اینترنتی آزاد ستوده ام اما افسوس که حساب حساب است و کاکا برادر).
از اینها که بگذریم قوچانی-غنینژاد یک لحظه جالب خلق میکنند و آن اینکه تلاش میکنند بین سنت نبوی و قیمتگذاری غیر دستوری پیوند برقرار کنند! عجب! ما به مثابه پسااسلامگرایان، یعنی منتقدان و در عین حال ادامهدهندگان سنت اسلامیسم، خودمان را کشتیم که بگوییم اینگونه خوانشهای سطحی از متن اشتباه بزرگ اسلامگرایان بود. حالا اینجا همین اشتباه توسط قوچانی-غنینژاد در حال تکرار شدن است! اگر اسلامگرایان به زعم قوچانی میخواستند از پیامبر و علی(ع) دولت سوسیالیستی بیرون بکشند، قوچانی-غنینژاد میخواهند از سنت پیامبر آزادسازی قیمتها را احصا کنند! و این یعنی این دو در روش یکی هستند و تنها محتواست که تغییر کرده! و این یعنی همچنان نمیتوان وارد نقد محتوایی قوچانی-غنینژاد شد، بحث بر سر روش است و این دو دقیقا در همان دامی افتادهاند که موضوع نقد آنها ظاهرا افتاده بود. و از این شیوه، رهاییبخشی، ترانساندنس و عبور از وضعیت ممکن نیست. خبر خوش برای قوچانی-غنینژاد که جدیدا محمدعلی جنتخواه نیز به این جرگه پیوسته و دین را به نفع بازار میخواند و آیه و حدیث می آورد که پیامبر لیبرال بوده!
@miladdokhanchi