✅برای دخترم که مثل امشبی، شکُفت...
کنار پنجره نایست غنچۀ بهاریام! بهبند میکشم نسیمِ صبح را اگر خبر شوم که بیاجازه روی صورتت قدم زده
تبر همیشه سرنوشت ماست - ما درختهای تا ابد خزان - ولی ببین شکفتنت چگونه سور و سات تیغ و تیشه را بههم زده!
شبیهِ یک شبِ عمیق و تیرهام که از جهان به ماهِ خویش قانع است. بزن کنار ابرهای تیره را که گم شدم درون خویش، ماه من!
بزن کنار ابرهای تیره را، طلوع کن لوند نقرهگون من! که بیتو چیست شب مگر، بهجز سیاهچالهای که خیمه در عدم زده؟
بخند حرز «اِن یَکاد» آسمان به گردنت بهرغم شورچشمها! بخند پیچک رونده! جان بده به جنگلی که سالهاست سوخته
بخند ارغوانِ کوچکِ سپیدبخت، تا حیا کند ز خندهات هوارِ برگریزِ اشک و آه روی چشمهام - این خزان غمزده -
منم که تکیه دادهام به تو، اگرچه به دروغ گفتهاند تو به من! منم صنوبر شکستهای که تکیه کرده بر عصایِ سرو کوچکش
از این خراب بیشتر نمیشوم؛ ولی بمان کنار من ستون بودنم! مباد بشنوی بدون تو دوباره زلزله به ارگِ بم زده
@meem_ra