ای که در بهمن تو رهبر گشته ایی
با همان سرما برابر گشته ایی ...
پشته پشته کشته ایی و کشته ایی
نان به خون و خوان به خون آغشته ایی.
بیرق ضحاک را افراشته ایی
تخم جادو و جنون را کاشته ایی
یک نفر !!! امد که کشت اندیشه را
یک نفر!!! آمد تبر زد ریشه را
یک نفر آمد که انسانی !!! نبود
خشک مغز از جنس بارانی نبود...
یک نفر نه نه یکی اندیشه بود !!!
هندوی و جادویی از ریشه بود !!!
وعده داد و خدعه کرد و حلیه بست
همچو ضحاکی که بر تختی نشست ...
دشمن جمشید جاویدان شده
با هر آنکه دشمن این خاک!! هم پیمان شده !!!
دشمن ایرانی و ایران شده
خانه آباد مان ویران شده
قرنها روییده از کتف اش دو مار
او بر آورده از ایرانی دمار
مغز سر می خورد و باور در نهان
آسیاب خون گرگان شد اعیان ...
بوی خون می داد چون تیمور لنگ
شعله ور کرده تنور و کین و جنگ ...
لکه ننگی است در فرهنگ ما ..
پاک آیینی شد اینک ننگ ما !!!...((.
خروشیم و کوشیم و جنگ آوریم
برون سر ازین بار ننگ آوریم
جهان را به ضحاک تنگ آوریم...نخواهیم بر گاه ضحاک را
همان اژدها دوش ناپاک را
کسی کو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
نگه کن کجا آفریدون گرد
که از پیر ضحاک شاهی ببرد...فردوسی ..))