گفتگوی من و بانوی اختر چرخ ادب پروین .بر بام خیال .
تنها در سکوت تیره شب .که تاریکی آن از بهمن و تکرار قادسیه .نه بر من که بر ایران بانو گشت چیره می اندیشیدم .دود سیگار بود و من بیقرار .با زخم هایی از گذشته یادگار .بر تن .خنجری هایی فرو رفته .از پشت .زیر و درشت .از گره کننده گان مشت .
چشمم خیره به روزنامه .و وعده های ناب بود .رفتم تا پشت بام .
به ماه توهم خیره شدم .
دیدم و شنیدم .هوا هوای .دگرگونی ( انقلاب ) بود .طوفانی.خراب .پیچیده بر
بوی سیب فریب و نفت .خیالم تا (نوفل زیر درخت اپل رفت .) دهکده نوفل و شاتو در فرانسه و درخت سیب معروف ) حتی تا گودالپ.و بوی نفت .شاه فرهمند گفت در سال قیل و قال ( 79) دیگر قرارداد را تمدید نمی کند .هراس از دسیسه های بی بی و سهامداران.و هندوی پلید نمی کند .حتی نگاه به خدعه و حیله پس لرزه های شدید نمی کند .
زن را نهان در کنج آشپز خانه ..اهریمن پلید نمی کند..و ناگاه آوایی پیچید در گوشم ..( زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود..پیشه اش جز تیره روزی و پریشانی نبود..بانو پروین )
با داس و چکش داران و اهن حدید ..با سربازان خالد ابن ولید
پیمان نمی کند .با فراماسون های شاه کلید .و تبر کیشان شاخه امید ..
یک سو سپاه ضحاک بود و ابلیس فریب و گرد و خاک .
یک سو شکوه ابان و جمشید جاوید
نا گاه ابلیس فریب سر رسید و ضحاک بندی از در ..دیگر چه گویم من خونین جگر ....آهای مردم .کو وعده سیب وعده های ناب و بوی گندم آهای مردم ..
که بانو پروین چنین گفت و رفت یک جمله در وصف بهمن کاران پنجاه و هفت و جنگ نفت (( ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست )) آری این گرگ .که در لباس میش من است
سالهاست که خویش من است و با اهریمن پست هم دست
آهای مردم .آهای مردم .بغضم ترکید
آهای مردم کو شکوه جمشید
دریغ است ایران که ویران شود ..
دیگر بغض امان نمی دهد .و گویی رخش اندیشه جولان ..آهای مردم
خنجری از پشت .فرو رفت .
در تکرار قادسیه تا ..آسیابان..؟؟