مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد

‍ #خاطرات_شهدا🌹
#طنز

#حاج_صادق

بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش #رزمندگان برای مراسم دعا و #نوحه خوانی. برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه‌ها هجوم بردند که او را ببوسند و حرفی با او بزنند.
حاج صادق که ظاهراً عجله داشت و می خواست جای دیگری برود، حیله ای زد و گفت: «صبر کنید صبر کنید من یک ذکر را فراموش کردم بگویم، همه رو به قبله بنشینند، سر به خاک بگذارید و این دعا را پنج مرتبه با #اخلاص بخوانید».
همین کار را کردیم. پنج بار شده ده بار، پانزده بار، خبری نشد که نشد. یکی یکی سر از سجده برداشتیم، دیدیم مرغ از قفس پریده!

@Mazhabiha_asheqtarand❣‌

‍ 🍃🍃🌹
#خاطرات_شهدا
#طنز

#تکبیر
سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان.
طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.»
یکی از برادران نفهمیدم. خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد.
از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت. جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!

@Mazhabiha_asheqtarand❣

مانده
این
آرزو
بہ روے دلــــــــــ❤️م😣

ڪہ بہ
من هم
بگن
عروس👰 گلم😂

#ڪجایے_مادرشوهرممم😉
#طنز😛
#عالیه_رجبۍ✍

@Mazhabiha_asheqtarand❣

آنقدر حجب و متانت هست در رفتار من...😌✌


هم گروهی هام میپرسند همسر👰 کرده ای؟!😬🙊🙈😐

#طنز😢

اجتماع بزرگ #مذهبی_لاو👇

@Mazhabiha_asheqtarand❣