مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد

#شهید_محمدابراهیم_همت
Канал
Логотип телеграм канала مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد
@mazhabiha_asheqtarandПродвигать
2,86 тыс.
подписчиков
8,58 тыс.
фото
743
видео
1,53 тыс.
ссылок
باحیا بودم ولی بادیدنش فهمیده ام🙈 آب گاهی مومنین راهم شناگر میکند🙄 ارتباط با ما @Breeaath کانال دوم @ashqiyat اینستاگرام http://Instagram.com/Mazhabiha.asheqtarand سروش sapp.ir/mazhabiha.asheqtarand ایتا https://eitaa.com/mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

وقتـے به خانه 🏡مـے آمد ، من ديگر حق نداشـتم كار كنم .
بچه را 👶🏻عـوض مي كرد ، شيـر برايش درسـت مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .😊
آن قدر محبـت به پاے زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يـک ماه ديگر وقت دارم .☺️
نگاهـم مي كرد و مي گفت : تو بيـش تر از اين ها به گردن من حق داري .😍
يك بار هم گفت : من زودـتر از جنگ تمام مي شوم😔 وگرنہ ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.💚

#شهید_محمدابراهیم_همت🌸

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

وقتـے به خانه 🏡مـے آمد ، من ديگر حق نداشـتم كار كنم .
بچه را 👶🏻عـوض مي كرد ، شيـر برايش درسـت مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .😊
آن قدر محبـت به پاے زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يـک ماه ديگر وقت دارم .☺️
نگاهـم مي كرد و مي گفت : تو بيـش تر از اين ها به گردن من حق داري .😍
يك بار هم گفت : من زودـتر از جنگ تمام مي شوم😔 وگرنہ ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.💚

#شهید_محمدابراهیم_همت🌸

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

در اصفهـان حاجـے يک بار به خواستگارے💐 مـن آمد و رو در رو با مـن دربـاره ازدواج صحبـت کرد. من کہ با حاجـے برخورد کردم، گفت: فکر کرده اي من خيلي خشک مقـدس ام.... 😅من بعد از ازدواج مانـع رشد و فعاليت هاے شـما نخواهـم بود، من خودم کمکتان مي کنم، در کنار هم خيلي راحت تر مي توانيم به انقلاب اداي دين کنيم.☺️ خيلـے محترمانه به حاجي گفتـم: برادر ! من اصلا نمي خواهم ازدواج کنم😐 ولے پس از برگشت از مکه در پاوه با اعتماد به نفس بيشترے به ديدار من آمد. حاجي گفت: ( يقين دارم که عقد من و تو در مکه بسته شده است😉💚)

#شهید_محمدابراهیم_همت 🌸

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

روے پشـت بام خانہ یکی از برادرهای بسیجی،اتاقے بود که آن را مرغدانی کرده بود ولے بہ علت بـمب باران استفاده نمی شد.

کـف آن مرغـدانی را آب انـداخـتم 🚿و با چاقـو زمینش را تراشـیدم.حاجے هم یک ملحفه سفید آورد با پونـز زدیم که بشود دو تا اتـاق.😕بعد هـم با پول تو جیبی ام کمے خرت و پرت خریدم؛دو تا بشقاب،دو تا قاشق🥄،دو تا کاسـه و یک پتو هم از پتوهای سـپاه آوردیم.یـادم هست حتی چراغ خوراک پزی نداشتیم؛یعنی نتوانسـتیم بخریم و آن مدت اصلا غذای پختنی نخوردیم.😔این شروع زندگی ما بود.💚

#شهید_محمدابراهیم_همت🌸

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

وقتـے به خانه 🏡مـے آمد ، من ديگر حق نداشـتم كار كنم .
بچه را 👶🏻عـوض مي كرد ، شيـر برايش درسـت مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .😊
آن قدر محبـت به پاے زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يـک ماه ديگر وقت دارم .☺️
نگاهـم مي كرد و مي گفت : تو بيـش تر از اين ها به گردن من حق داري .😍
يك بار هم گفت : من زودـتر از جنگ تمام مي شوم😔 وگرنہ ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.💚

#شهید_محمدابراهیم_همت🌸

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

نزدیک "عملیات خیبر" بود.
زمستان بود و ما در اسلام آباد غرب بودیم. از تهران آمد خانه.
چشم های سرخ و خسته اش داد می زد چند شب است نخوابیده.😞
تا آمدم بلند شوم، نگذاشت. پ
دستم را گرفت و نشاندم.
گفت: "امشب نوبت من است که از خجالت تو بیرون بیایم".😊
گفتم: " ولی تو، بعد از این همه وقت ، خسته و کوفته آمدی و ..." نگذاشت حرفم تمام شود.
رفت خودش سفره را انداخت. غذا را کشید و آورد.🍛 بعدی هم غذای مهدی را با حوصله داد☺️ و سفره را جمع کرد. چای ریخت و آورد دستم و گفت : "بفرما بخور. "💚

#شهید_محمدابراهیم_همت 🌸

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

اولیـن دیدارمان در پـاوه را یادم نمی رود که بہ خاطر بحث😡 با یکی از روحانیون اهل سنت،چقدر با عصبانیت با من برخورد کرد!😒

همینطـور برخوردهاے بعدیـش در حال عادے بودن برایـم همراه با ترس بود،تا جایـے که وقتی صدایش را می شنیدم تنم می لرزید.😐

ماجراهـا داشتیم تا ازدواجـمان سر گرفت،😄ولے چند ماه بعد از ازدواجمان 💞احـساس کردم این حاجے با آن برادر همت که می شناختم خیلی فرق کرده!خیلی با محبت است و خیلی مهربان.☺️

ایـن را از معجـزه هاے خطبہ عقد می پنداشتم،چرا کہ شنیده بودم که قرآن کریم می گوید:

"وجعل بینکم موده و رحمه.روم/21"💚

#شهید_محمدابراهیم_همت 🌸

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانه_شہدا 🌹

انگـشتـرراکہ دستـش دیدم خنده ام گرفـت.😄حلقہ ے ابراهیـم یـک انگشتـرعقیق بود😊توے عملیات رکابش شکستہ بود.نگین راداده بـودبرایـش رکاب ساختہ بودند😐
چہ قیدوبندے داشت!گفـت:دوست دارم سایہ ي توهمیشہ دنبالم باشہ.☺️💚

#شهید_محمدابراهیم_همت🌸

@Mazhabiha_asheqtarand