#سبک_زندگی_شهدا با من بیشتر از بقیه اعضای خونواده صمیمی بود....
تو ماجرای ازدوجش...
بهم گفت:
”خواهر جون!
من میخوام...شهید شم...اما…
کارم گیره....
نصف ایمانم هنوز کامل نشده...
با دختری که تو واسم پیدا میکنی...
این نیمه رو تکمیل میکنم...”
پرسیدم:
“دختر مورد نظرت چه مشخصاتی داره...؟!”
گفت:
“جز ایمان دختر و اصل و نسب خونواده ش...
مشخصه ی دیگه ای ندارم...
مشخصات ظاهری برام مهم نیست...
مهم نصف دیگه ی ایمانمه...
دختری واسم انتخاب کن که بعد شهادتم،هيچ آه و افسوسی نداشته باشه..."
💍دی ماه سال ۶۱ …
تهمينه و ولیالله به حسينيهی جماران رفتن و امام(ره) خطبه عقدشونو خوند...
ولیالله از امام خواست براشون دعا كنه...
امام دعا كرد:
«خدايا...!
فرزندان خوب و سالمی به آنها عطا كن...»
بعد به تهمينه گفت:
"دخترم…با شوهرت بساز…"
رفتار ولیالله با تهمينه...
واسه زوجا و خونوادههاشون تو فاميل تازگی داشت و عجیب بود...
ولی الله هیچ وقت...
جلوتر از همسرش راه نمی رفت...
كفش جلو پاش جفت میکرد...
سر سفره اونقد منتظر ميموند تا تهمينه بياد و دو لقمه غذا بخوره...
بعد شروع میکرد به غذا خوردن...
مدام به اين تازه عروس ميگفت:
"عليا مخدره"
خواهرای تهمينه،با تعجب نگاشون ميکردن و ميخنديدن...
#شهید_ولی_الله_چراغچی#شادی_روح_شهدا_صلوات @mazhabiha_asheqtarqnd❣