مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد

#زهرا
Канал
Логотип телеграм канала مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد
@mazhabiha_asheqtarandПродвигать
2,86 тыс.
подписчиков
8,58 тыс.
фото
743
видео
1,53 тыс.
ссылок
باحیا بودم ولی بادیدنش فهمیده ام🙈 آب گاهی مومنین راهم شناگر میکند🙄 ارتباط با ما @Breeaath کانال دوم @ashqiyat اینستاگرام http://Instagram.com/Mazhabiha.asheqtarand سروش sapp.ir/mazhabiha.asheqtarand ایتا https://eitaa.com/mazhabiha_asheqtarand
صبح
دستان تو
و خیر فقط
روی تو است😋

ای جدا
از همه عالم،
نفسِ اول صبح،
#صبح_بخیر!🌺

#زهرا_مصلح✍🏻

@mazhabiha_asheqtarand
صبح دستان #تو و خیر فقط روی #تو است😉

ای جدا از همه عالم، نفسِ اول صبح

#زهرا_مصلح✍🏻
#صبح‌بخیر_حضرت‌دلبر😍

@Mazhabiha_asheqtarand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
[یک گوشه از شهر، دِلی تنگ شده برایَت!
باید باشی و ببینی؛
اخبار، برخی حوادث را اعلام نمی‌کُند!🙂💘📺]
#زهرا_سركار_راه
🌺🍃

🦋| #ریحانه |🦋


سخن میگویم:
از چند متر پارچهٔ مشکی🖤🍃
ازعشـ😍ـقی که میان
تارو‌پودش درتکاپوست💞

رنگ #نجابت داشتنش🌈
ازتبار #زهرا بودنش💚
و صد شکر که از تبار زهراییم😇


#دست_زهرا(سلام الله علیها)_یارتون💐

💚•• ـوَ خُــدا ـخواست
ڪه تو ریحانه‌ے خلقت باشے👇🏻


┄┅┄┅✶👫✶┄┅┄
@Mazhabiha_asheqtarand
┄┅┄┅✶👫✶┄┅┄
❤️💚
دوستت دارم...
انقدر که پروانه ها گیج میشوند...
گل ها تعجب میکند....
و باران دلش آب میشود...


#زهرا_بارانی

@Mazhabiha_asheqtarand
😻♥️

جایی برای عشق در قلبت کنار بگذار
زیرا عشق تورا زیباتر می کند
دوست داشتنی تر ...
خالص تر
پاک تر ...
گویی تو بالی هستی
روی شانه های فرشته‌

#زهرا_مصلح

@Mazhabiha_asheqtarand
❤️💚
دوستت دارم...
انقدر که پروانه ها گیج میشوند...
گل ها تعجب میکند....
و باران دلش آب میشود...

#زهرا_بارانی

@Mazhabiha_asheqtarand
هوایِ عاشقی با تو،
مثلِ بهار های گیلان
غیرِ قابل پیش بینی است؛
گاه ابری است
گاه بارانی
و گاه طوفانی
آنقدر نوسان دارد...
که با آفتابی شدنِ آسمان
باید ذوق کرد!
درست مثلِ لبخند های کمیابِ تو،
بعد از چند روز دلگیری...!❤️😇


#زهرا_مصلح


@Mazhabiha_asheqtarand
❤️💚
دوستت دارم...
انقدر که پروانه ها گیج میشوند...
گل ها تعجب میکند....
و باران دلش آب میشود...


#زهرا_بارانی

@Mazhabiha_asheqtarand
وای حسن🖤

ای ڪاش ڪارڪوچه به اینجا نمی رسید
دست ڪسی به صورت #زهرا نمی رسید

میخواست تا سپر بشود بهر مادرش
بیچاره مجتبی قدش اما نمیرسید

#فاطمیه 🖤

@Mazhabiha_asheqtarand
#عاشقانہ💞

شبیه به هیچکس ، نه ☺️

به سبکِ خودم ✌️

دوستت دارم ... 💕

تو را باید " خاص " دوست داشت 😍💋

#زهرا_سرکارراه

#یه_جورخاص_دوست_دارم♥️

@Mazhabiha_asheqtarand
شب‌ها را دوست‌تر دارم!☺️
می‌توانی در سکوت،
چشم‌هایت را ببندی...
و به تنها چیزی که حالت را بهتر می‌کند💗
فکر کنی...🤔
بی دغدغه...
بی مزاحم...

#زهرا_سرکارراه✍🏻
#شب‌بخیر_یارا❤️

@Mazhabiha_asheqtarand
صبح دستان تو
و خیر فقط روی تو است🤗

ای جدا از همه عالم،
نفسِ اول صبح،صبح بخیر!💓

#زهرا_مصلح✍🏻
#پگاهت‌بخیر_وجودم❤️

@mazhabiha_asheqtarand
صبح
دستان تو
و خیر فقط
روی تو است😋

ای جدا
از همه عالم،
نفسِ اول صبح،
#صبح_بخیر!🌺

#زهرا_مصلح✍🏻

@mazhabiha_asheqtarand
صبح دستان #تو و خیر فقط روی #تو است😉

ای جدا از همه عالم، نفسِ اول صبح

#زهرا_مصلح✍🏻
#صبح‌بخیر_حضرت‌دلبر😍

@Mazhabiha_asheqtarand
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿

💟 CHANNEL:
@Mazhabiha_asheqtarand
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_شش
#بخش_چهارم
❀✿
یلدا پشت هم باصدای خفھ میگوید:...ببخشید....حر..حرفتو...گوش...نڪردم...
بے اراده بغضم میگیرد...طفلڪ یلدا!... یحیے مےایستد و یلداراهم همراه خود بلند میڪند،دودستش رادور ڪمرش حلقھ میڪند و بیش از پیش اورا بھ خودش فشار میدهد.چقدر رابطھ شان عجیب است. یلدا صورتش را بھ سینھ ی یحیے میچسباند و میگوید:...چرابهم نگفت...چرا نگفت....
چانھ ی یحیے میلرزدچشمانش را محڪم میبندد و جوابے نمیدهد.یلدا باصدای خش دارش میپرسد: تو میدونستے؟اره؟....چرا بهم نگفتے.... اگر..اونموقع میدونستے...
یحیے دستش را روی ڪتف یلدا میڪشد
_ عزیزم!مطمئن نبودم....حس میڪردم اشتباه میڪنم و...یچیزی شنیدم... ببخش...
و بعد پیشانے یلدارا میبوسد... بابغض.بغضےشڪسته ومردانھ.
❀✿
عمھ ی سهیل ڪھ زنے پیر و افتاده و وراج است.دریڪے از مهمانے ها روبه یلداازدهانش میپرد ڪھ نامزد قبلے سهیل ازتو خوشگل تر بود.یلدا توجهے نمیڪند و تنها لبخند میزند.تااینڪھ چندبار دیگر این جملھ رااززبان ڪوچکترهای مجلس میشنود! اخرسر مشخص شد ڪھ سهیل پیش از یلدا، شش ماه با دختری بنام روشنڪ عقد بوده. سهیلابراین باور بود ڪھ اتفاقے نیفتاده و چیز مهمے نیست! درجواب اشڪهای یلدا ابروهایش را بالا داد و گفت : حالا ڪھ فهمیدی چھ اتفاق مهمے افتاده!؟..سهیل هم جای دلجویـے از ناراحتے یلدا گلھ ڪرد. یلدا هم یڪ ڪلام روی حرفش ماند و فقط گفت جدایے..عقیده داشت زندگے ای ڪھ با پنهان ڪاری و دروغ شروع شود و با پررویـے ادامھ پیدا ڪند بھ درد نمیخورد.یحیے تا اخر پشتش ایستاد و از نظرش حمایت ڪرد.بھ او غبطه میخوردم...ڪاش ڪسے هم پشت من مے ایستاد....
.یلدا ضربھ ی روحے بدی خورد.اما تعطیلات عید بھ او ڪمڪ ڪرد تا مثل سابق شود... پنجم فروردین...چیزی درمن شڪست...
❀✿
ژاڪتم را روی شانھ میندازم و اهستھ پشت سرش میروم. صبح برای تفریح بھ لواسان امدیم. باغ نسبتا بزرگ عمو ڪھ سھ درداشت...حالا درست ساعت یڪ و نیم یحیے از خانھ بیرون زده و من هم برای ڪنجڪاوی پشت سرش راه افتاده ام.درختان بلند و شاخ و برگهای فراوان فضارا ترسناڪ ڪرده.سرش را پایین انداختھ و همینطور جلو میرود. صدای جیرجیرڪ ها دل را ارام میڪند. ازیڪ سراشیبے پایین میرود و ازجلوی چشمانم غیب میشود.میدوم و بالای سراشیبے مے ایستم. دریڪ گودال میشیند و زانوهایش رادرشڪم جمع میڪند
ڪمے عقب مے روم و میشینم. نمیخواهم مرا ببیند...بنظرمیرسد گودال راڪسے از قبل ڪنده. ماه ڪامل بالای سرمان انقدر زیباست ڪھ هرچشمے را جادو میڪند.بھ اطراف نگاه میڪنم.میترسم!؟ نمیدانم!... یڪدفعه صدای گریه ی یحیے بگوشم مےخورد.آهستھ و یڪنواخت.باتعجب داخل گودال را نگاه میڪنم...سرش را روی خاڪ گذاشتھ و شانھ هایش میلرزد.دیوانه!چش شده!؟... چنددقیقھ میگذرد ، تلفن همراهش را از داخل جیب گرمڪنش بیرون مے اورد و
و بعدازچندلحظھ چرخ زدن دربرنامھ ها یڪ صوت پخش میشود....یڪ چیز....یڪ....#یڪ_معجزه!
" اهای شما ڪھ تڪ بھ تڪ رفتید و ڪیمیا شدید
#مدافعان_حرم دختر مرتضے شدید...

"صدای گریھ اش بلند تر میشود"

#التماس_دعا ؛ نگاهے هم به ما ڪنید
التماس دعا ؛ بھ حال ما دعا ڪنید ....

هنوز باب شهادت رو نبستن ای رفیقا
بیاید باهم خدامون رو قسم بدیم به زهرا

" وجودم میلرزد... یاشاید بهتراست بگویم قلبم!چھ میگفت؟!... چقدرصمیمے! چھ میخواند!.. یحیے بھ اسمان نگاه میڪند و داد میزند: #خدااااااااااااا
قلبم مے ایستد، اشڪ بھ چشمانم مے دود. چطور شد؟!.... زجھ میزند.گویے درعذاب است. التماس میڪند، هق هقش گوش عالم را ڪر میکند....سرش راروی خاک میگذارد... بھ پای چھ ڪسے افتاده...صدای نوا را بلند ترمیڪند.. "
بارون بارونھ...حال و هوای دل من
زنجیر دنیاست بھ دست و پای دل من
ڪاشڪے بشنوی #اقا صدای دل من
#کلنا_فداک_زینب...
❀✿
اشڪ چشمم رامیسوزاند.نمیدانم چرا گریھ میڪنم.دست خودم نیست.باپشت دست اشڪم را میگیرم..اما...یڪے دیگر صورتم را خیس میڪند. حالے عجیب دارم...حسے ڪھ در رگ هایم میدود... نمیفهمم.بس ڪن محیا!چت شده!عقب میروم...ازجا بلند مے شوم...و بھ طرف خانھ میدوم...از یحیے دور میشوم...
ازیحیے!همانطور ڪھ میدوم اشک میریزم.راه گلویم بستھ شده.یک چیز در سینھ ام سنگینے میڪند... چرا میدوم.... ازچھ فرار میڪنم؟! از چھ میترسم؟....ان مرد چھ گفت؟! چھ ڪسے را صدا ڪنیم؟!.... #زهرا را ! بغض نفسم را به بند میڪشد... بھ پشت سر نگاه میڪنم....ازچه فاصلھ گرفتم؟!... از ان خلوت عجیب!... یا...از خودم!؟
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
💟 CHANNEL:
@Mazhabiha_asheqtarand
❀✿
👈 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
❀✿