ای آنکه به حق در خرد و فضل امیری
در پهنهٔ دنیای ادب مهر منیری
آنان که ستایند خدایان سخن را
در پیش تو از سجده ندارند گزیری
در لفظ دری صائب بیعیب زمانی
در شعر عرب ناقد حسّان و جریری
از خلق نکو باغ گلی بوی بهاری
از نرمی دل آب روان موج حریری
نه تخت شهان بوسی و نه دست وزیران
بی تخت شنهشاهی و بی خرقه وزیری
آن را که بود پاکی اندیشه مشاری
وان را که بود جان گرانمایه مشیری
یک عمر پس زانو در قید کتابی
هر قید شکستیّ و در این قید اسیری
صعب است رموزی که به میزان تو سهل است
صاحبدل از آن گرسنهٔ تست که سیری
چیزی که هم امروز چنین زود نفهمند
فهمیده و فهمانده از این پیش ز دیری
کس نثر تو بی وصف لغتنامه نخواند
با اینهمه مستی دهدش بوی عبیری
چون بادهٔ نابیاست حدیث تو به هر باب
جوشیده در آن خون دل و جوش ضمیری
در دیدهٔ من رشحهٔ نوروز و دم صبح
سردیبر و گرمیده و جانبخش و بشیری
من از تو جدا ماندن پیوسته نیارم
گر این بپذیری ز من و گر نپذیری
زین روی چو در یاد خود و یاد تو افتم
افسوسم از آن است که من پیر و تو پیری
چیزی که در این لحظه توانم ز خدا خواست
این است که تا من به جهانم تو نمیری
مهدی حمیدی شیرازی
▪دکتر مظاهر مصفّا
▪@mazahermosaffa