▪«سالهای سرد و سیاه»
شرح این سالهای سرد و سیاه
خامه در خون من بزن بنویس
با سر کلک خود به دیدهٔ من
شرح ویرانی وطن بنویس
از زمین اشک و خون همیجوشد
آتش از آسمان همیریزد
بر سر خلق بیپناه بلا
از زمین و زمان همیریزد
از خزر تا خلیج فارس همه
خاک خسرو چو فرق فرهاد است
راه شیری به رنگ دیدهٔ شیر
چنگ زهره به راه بیداد است
دامن مادر وطن گلگون
گشت از خون پاک فرزندان
مادران گل ز خون دل ریزند
دستهدسته به خاک فرزندان
هر کجا بنگری ز تیغ ستم
کوه و صحرا و دشت در خون است
جای آب آگنیده از خوناب
جای ترخون پر از تبرخون است
مادران موکنان و مویهکنان
پدران رود رود میگویند
ندبه جای سرود میخوانند
نوحه جای درود میگویند
ظلم آژیدهاک مار به دوش
کهنه شد ظلم تازیان بنویس
کهنه شد داستان خان مغول
حال ضحّاک این زمان بنویس
در عزای دلاوران وطن
زندهرود است رودرودکنان
ناله از ظلم و جور جنگافروز
آب آتش گرفته دودکنان
کینهها ماند سینهها افروخت
خانهها ریخت سوخت خرمنها
پیرهنها قبا شد از حسرت
شد پر از خون دیده دامنها
هر کجا آب پر ز آتش شد
هر کجا خاک غرق خون بس نیست
از تو پر فتنه شد ری و بغداد
پیشگیر تو در جهان کس نیست
سایهٔ خلق آفتابسوار
نشدی سوختیش شرمت باد
کین دیرینهات فرو ننشست
چند کین توختیش شرمت باد
ای دریغا که از یکی ضحّاک
سد فریدون تباه میگردد
از یکی ابرپارهی خونبار
روی گردون سیاه میگردد
دینبهدنیافروشتر ز تو کیست
ای گریبان به نام دین زده چاک
خاک خاور ز تُست پرفتنه
پاک باد از تو دامن این خاک
#مظاهر_مصفا
▪دکتر مظاهر مصفّا
▪@mazahermosaffa