دوباره شروع می شود پائیز دل انگیز پائیز برگ ریز فصل عاشقی ومهر فصل اتش واب .باران های تند..چترهای باز /دلشوره های خیس خورده پشت چراغ های قرمز../انارهای سرخ..نارنگی های سبز خرمالوهای قرمز دوباره شروع می شودروزهای نصفه نیمه دلهره عاشقان .. ایستگاه های شلوغ..ترافیک های صبور ..شروع دوباره ی زندگی...پر از بوی برگ، بوی خاک و بوی عشق. .وداع با تابستانی که می رود و
سلام..به پاییزی که امد در ان مهر بورز عاشقی کن وببخش طلوعت زلال..و نگاهت آیینه ی آفتاب......
گمان میکنم هر آدمی باید پشت پنجرهی اتاقش یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد!
که هر بار گلهایش خشک میشود و دوباره گل میدهد، یادش بیافتد که روزهای درد هم، به پایان میرسند!
باید یک شعر داشته باشد، که تمام روزها به آواز بخوانَدَش یک شعر شیرین، برای روزهای کلافگیاش!
باید شبها از روی تختش، بتواند ماه را ببیند! بتواند ستارهها را بشمارد، تا وقتی سپیده دمید، نگاهش با نگاه خورشید گره بخورد! پلکهایش را باز کند، و یادش بیاید چراغ جهان بخاطر او روشن شده است...
بگذار دوام آوردن هنر تـو باشد تسلیم نشو ، مجال داری تو هنوز برای رسیدن و شروعی دوبـاره ، سایه هایت را بپذیر، ترس هایت را دفن کن ، بارهایت را رها کن ، دوبـاره پرواز کن. تسلیم نشو ، حتی اگر سرما بسوزاند، حتی اگر ترس نیش زند، حتی اگر خورشید غروب کند، و بـاد ساکت شود، هنوز هم در روحت شراره ای وجود دارد ، هنوز هم در رویاهایت زندگی وجود دارد. چرا که زندگی از آن توست و خواست توست ، زندگی را زندگی کن ، و چالش را بپذیر،
آغشته كرد به تمامِ رنگهاى پر از اميد، پر از دوستداشتن و كشيد روى هفتهاى كه براى خودمان خواسته يا ناخواسته، "سياه و سفيد" كرديم. "جمعه"ها را بايد رنگى سر كرد! رنگ دوستداشتن رنگِ اميد رنگِ زندگى رنگِ خانواده پاك كنيد تمامِ آنهايى كه رفتند، و رنگ بپاشيد روى دلتان كه اگر ذرهاى دلشان با شما بود، هيچ وقت رفتن را ترجيح نميدادند! بيخيالِ تمامِ آنهايى كه گوشهى ذهنتان را اِشغال كردند! #ما، مسئولِ رفتارِ آدمها نيستيم، خوبى اگر ميكنيم، بايد براىِ دلِ خودمان باشد... حالا يا قدر ميدانند، يا بىلياقتىِشان را فرياد ميزنند!