سراغم را بگیر ڪہ دلم براے شنیدنِ صداے تو و شنیدنِ اسمم از زبان تو تنگ شده با من حرف بزن از حالت از روزمرِگے هایت اصلا از خبرهایِ روز بگو اما بگو اما باش... ڪہ بدونِ تو، چیزے شبیہ زندگی تویِ گلویم گیر میڪند ...!
سراغم را بگیر که دلم برای شنیدنِ صدای تو و شنیدنِ اسمم از زبان تو تنگ شده با من حرف بزن از حالت از روزمرِگی هایت اصلا از خبرهایِ روز بگو اما بگو اما باش... که بدونِ تو چیزی شبیه زندگی؛ تویِ گلویم گیر می کند!
یک صبح هایی هم هستند که آدم می چسبد به رختخواب و هر کار می کند چشم و دل لعنتی اش باز نمی شود که نمی شود... من اسمشان را گذاشته ام "صبح های بی عشق" اصلا آدم بدون عشق زندگی کند که چه ! هر آدمی برای نفس کشیدن لازم دارد یک نفر عاشقش باشد آن وقت حال و روز صبح هایش دیدن دارد...
#مشق_عشق🕸🍂 شب که می شود؛ چشم هایم به صفحه ی گوشی ام خیره می مانند... مثل همیشه منتظر می مانم ... تا کنارِ اسمِ تو، جمله ی هیجان انگیزِ "درحالِ نوشتن...." را ببینم.. هیجان دارد ؛ این که بدانم امشب جمله ی #شب_بخیرت را با چه لحنی برایم می نویسی... من کشته و مرده ی این is typing... ِ آخرِ شب هایِ توام... شب بخیر هایت را کمی کِش بده...!❤️✨
با تو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام گم نشو، دور نشو، بی تو جهانم خالیست بی تو دنیایِ من از درد، به هم می پیچد بی تو سهم من از این حادثه، بی اقبالیست...
گاهی فقط یک حاشیه ی امن و آرام می خواهی ؛ به دور از تمامِ دوست داشتن ها به دور از تمامِ دلتنگی ها به دور از تمامِ خواستن ها ، نخواستن ها ... تو باشی و یک فنجان قهوه ی داغ ، چند تکه شکلاتِ تلخ و یک موسیقیِ ملایم ، چشمانت را ببندی ، لم بدهی وسطِ یک بیخیالیِ مطلق ، و تا چشم کار می کند ؛ عینِ خیالت نباشد !
سراغم را بگیر که دلم برای شنیدنِ صدای تو و شنیدنِ اسمم از زبان تو تنگ شده با من حرف بزن از حالت از روزمرِگی هایت اصلا از خبرهایِ روز بگو اما بگو اما باش... که بدونِ تو چیزی شبیه زندگی؛ تویِ گلویم گیر میکند!