Смотреть в Telegram
بررسی وجود واژگان زبان لری در اشعار شاعران ایرانی(پست شماره یازده) :شاهنامه فردوسی ـــ دَم: این واژه به معنی دهان بوده و مجازاً نیز به معنای"سخن گفتن،حرف زدن،نفس کشیدن"و نظایر آن است.امروزه در زبان فارسی بکار نمی رود و بیشتر حالت ادبی دارد.در زبان قوم لر به دهان،"دَم" می گویند و گاهی اوقات نیز به معنی سخن گفتن است.(بعنوان مثال: کم دم دی!یعنی: کمتر حرف بزن.یا: دمت بون:یعنی حرف نزن).این واژه در متون قدیمی و ادبی در گذشته زیاد تکرار شده است و صد البته شاعر بزرگ توسی،فردوسی نیز در شاهنامه از آن استفاده کرده است: ٭اگر چه دلم دید چندین ستم نیارم زدن جز به فرمانت دم ٭بفرمود و گفت ار بماند یکی نباید ترا دم زدن اندکی ٭فرستاده را داد چندی درم بدو گفت خیره مزن هیچ دم ـــ زمی: این واژه که به معنای "زمین" است در شاهنامه فردوسی تکرار شده است.ریشه ی این واژه،پهلوی و به صورت "زمیک" بوده است.در زبان قوم لر به "زمین" ، "زمی" گفته می شود.در شاهنامه آمده است: ٭به خشم اندرون شد ازان زن غمی به خواری کشیدش به روی زمی ٭چنین داد پاسخ که گر رستمی برو راست کن روی ایران زمی ٭کزین رزم وز مرگمان چاره چیست زمی را جز از گور گهواره چیست ـــ جامه: این واژه نیز واژه ای قدیمی و به معنای "تن پوش"  و "لباس" است.در متون و اشعار قدیمی بسیار تکرار شده است.امروزه بیشتر حالت ادبی دارد و در زبان فارسی بکار نمیرود.فارسی زبانان برای "تن پوش" از کلمه ی عربی "لباس" استفاده میکنند.در زبان قوم لر کماکان به لباس، "جومه" گفته میشود.ابیاتی چند در این زمینه از شاهنامه فردوسی: ٭فرستاده آرنده ی نامه بود مرا پاسخ نامه این جامه بود ٭چو آن جامه ها سوده بفگند شب سپیده بخندید و بگشاد لب ادامه دارد... رهامی.پلدختر
Love Center
Love Center
Бот для знакомств