Смотреть в Telegram
انتهای غروب   جمعه را می تکانم کمی شعر چند تکه  عاشقانه از لای انگشتانم  می افتد وسط تنهایی  و  رفتن خورشید با چکه های  اشک  آمیخته میشود و کاش کمی آنطرف تر از تابستان به بارانی  فکر کنم که  دلم را بشوید و به  شنبه آویزان کند به لحظه ای که  دلتنگی ام را  باد با خود برده باشد و انتهای این شعر من باشم و تو و  قهوه ای که از دهن نیفتد... #پاورقی_شب #تابستان #خط_خطی_های_یک_زن #سپید #شعر_گفتار #مریم_بهنام
Telegram Center
Telegram Center
Канал