ما فکر میکردیم تموم شدی، فکر میکردیم پتاسکن جدید بیاد دیگه مثل سمت چپی پرنور نباشی و یه حفرهی تاریک مونده باشی بین سینه مامان.
ولی خب، تو مقاوم شدی، تعجبی هم نداره؛ از جنس وجود مامانی، مامان سرسختترین زنیه که میشناسم، تو هم پس به اون آسونیا نمیری ولی خب... اشکال نداره... بدخیم زندگی سخت ما... همین که از فروغت کم شده، همینکه نورت به قدرت قبل نیست، به همین قناعت میکنیم و مبارزه با تو رو ادامه میدیم. یهروزی تموم میشی و نور به زندگیمون برمیگرده.