🖌 ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
سالها پیش مقالهای نوشتم که تا حدودی خاص بود. خاص از این نظر که ابتدا گمان نمیکردم مطلب مهمی باشد، ولی هرچه زمان گذشت دیدم چه بسیار از کردار و کنشها که با این نگاه برایم فهمپذیرتر میشود، از جمله در مورد خودم.
مقالۀ «از خوشگذرانی تا وقتکشی» که مثل عموم مقالاتم، ابتدا در اثر برخورد با یک معضل فکری-اجتماعی و درپیچیدن با چیستی و چرایی آن، ذهنم را درگیر کرده بود، سخنی داشت هم تا حدی بدیهی و پیشپاافتاده و هم در همان حال، غریب و سترگ.
مدعا این بود: به جز نیازهای فیزیولوژیک، آن هم در حالت شدیدِ آن، هر کار دیگری میکنیم، هستۀ سخت نیت ما از آن عبارت است از مشغولیت و فرار از فکر؛ از نشخوارهای فکرهای ناشی از تنهایی و بیکاری؛ حتی اگر خودمان متوجه نباشیم؛ از جمله مهمترین کارها همچون شغل و فعالیت سیاسی و اجتماعی.
ممکن است کسی بگوید حتی اگر این ادعا راست هم باشد، اهمیت چندانی ندارد. وقتی کسی، حالا کارگر ساده باشد یا کارفرما، با جدیت کار خود را انجام میدهد نتیجه و فایدۀ آن هم به خودش و هم به اجتماع میرسد. چه فرقی میکند که نیت او، بهویژه نیت پنهانی که خودش هم از آن خبر ندارد چیست.
این ایراد را، که کمی وارد است و کمی هم نه، عجالتاً کنار بگذاریم و به وجه دیگری از ماجرا نگاهی بیندازیم.
ادعای من این است که همۀ کارهای ما، به جز همان باریکهای که گفتم، در تحلیل نهایی، به سائق و به انگیزۀ «سرکارگذاشتنخودمان» است، حتی اگر ناآگاهانه. اما (امایی که حائز کمال اهمیت است) خیلی فرق دارد که برای سرکارگذاشتنخود، دیگران را هم سر کار بگذاریم یا نه. روشن است که این تعبیر را در دو معنا به کار بردهام. معنای اول یعنی مشغولیت و معنای دوم یعنی مچل کردن: مشغول کردن خود و مچل کردن دیگران.
من گمان دارم وقتی کسی حتی در سنین کهنسالی، با وجود بینیازی مالی، سخت کار میکند، حال ترجمه باشد یا تجارت، علتش، گاه پنهان یا نیمهپنهان، این است که در غیراینصورت، باید بنشیند و از هزار جور فکر ناجور، از پشیمانی تا پریشانی، که از یک دروازۀ ذهنش میآید و از دیگری میرود، سان ببیند، که شاید بعد از شکنجههایی مثل شوک شدید الکتریکی و شلاق، سختترین شکنجه باشد. باری، چنین کسی اذیتی به کسی نمیکند، شاید به جز جا را به جوانان نسپردن.
ولی کسی را در نظر بگیرید که در ماجرای موسوم به انتخاباتی کاندیدا میشود که میداند رأی نمیآورد، و اگر بیاورد هم بسا که نتیجۀ دیگری اعلام شود، و اگر نتیجه واقعی هم اعلام بشود او تا بن دندان در غل و زنجیر است و به هر طرف که تکان بخورد بخشی از عزیزترین و حساسترین جوارح او در جهتهای متنافر کشیده میشود، اینها به اضافۀ مبالغی تحقیر و غیره.
این شامل حال عناصر دخیل در اردوکشیهای حزبی و جناحی طرفدار کاندیدای مزبور هم میشود. پس چرا این کار را میکند؟ ممکن است دلایل متعددی برای آن باشد. پاسخ من ولی این است: همین مشغولیت. بالاخره کمی تفنن است، کمی خروج از کسالت، سر زبان افتادن، بدنامی بهتر از گمنامی یا فراموششدگی. ولی برخلاف بسیار از کارهای مشغولیتی، در اینجا فرد فقط خودراسرکارنمیگذارد، بلکه همراه خود جمعی کثیر را ( البته در معنای دوم). و همین است که آن را کاری غیراخلاقی میکند.
پیام این نوشته، اگر خودش مصداق موضوع خودش نباشد، این است که اینقدر تعجب نکنید که مثلاً چرا اصلاحطلبان دارند به طرزی رسوا از همان سوراخی گزیده میشوند که بارها شدهاند. بحث از اساس چیز دیگری است. دچار مشکل خورۀ فکریاند، و برای فرار از این باید مشغول باشند. دنبال حشمت و جاه نیستند چون نشدنی است؛ از بد حادثه اینجا به پناه آمدهاند!
@mardihamorteza