Смотреть в Telegram
معرفی فیلم | روزی روزگاری در آناتولی قصهٔ فیلم؛ «آدم‌هایی با جهانی متفاوت اما هدفی مشترک؛ یافتن جسدی در تاریکی شب در کیلومترها دورتر از شهر، آنجا که بی‌نام و نشان است.» *** و حالا پس از تماشای دومین فیلم از «نوری بیلگه جیلان» دریافته‌ام که این ریتمِ کند عامدانه‌ست تا تلنگری باشد بر عجولانه زیستن‌مان. این همه شتابزدگی برای چیست؟ وقتی زندگی از هم‌کناری همین اتفاقات به ظاهر ساده‌ست. باید درنگید و تأمل کرد، نقش ما در اتفاقات چیست؟ اما مهمتر، واکنشی‌ست که به آن‌ها نشان می‌دهیم. *** از دیگر جذابیت‌های فیلم؛ تمام وقایع جایی بیرون از فضای فیلم رخ می‌دهد، پس نباید منتظر اتفاق خاصی باشیم، اتفاق واقعی آنجاست، همانجا که بیلگه جیلان دوربین را نزدیک و نزدیک‌تر می‌برد، جایی درستْ درون آدم‌ها. اتفاقات واقعی در درون شخصیت‌ها به آرامی رخ می‌دهد، نه با سرعت. و این کاملاً طبیعی‌ست؛ تغییر همراه با تکامل. *** شخصیت پردازی؛ -دکتر شخصیتِ عجیبی دارد. کم پیش می‌آید با دیگران وارد بحثی شود. بیشتر شنونده است و ناظر. در سه موقعیتی که با دادستان نصرت به گفتگو می‌نشیند، دیالوگ‌های کم و کوتاهش نشان‌دهندهٔ شخصیت خاصش هستند. برای زنده‌ها بیشتر می‌کوشد تا مرده‌ها. آرام سوالاتی را واردِ ذهن دادستان می‌کند تا به او بفهماند که گناهکارست و او را از بند این افکار نجات دهد. -نصرت، دادستانِ کهنه کاریست که به خوبی قدرت مدیریت دارد اما در این داستان بیشترین ضربهٔ روحی را می‌خورد. باورهایش به هم می‌ریزد. تا دیروز گمان می‌کرد مرگِ همسرش به دلایلی همچون پیشگویی است. او به این حقیقت می‌رسد که همسرش نه تنها در موضوع خیانت او را نبخشیده که حتا به وحشتناک‌ترین شکل ممکن تنبیه‌اش کرده است. -کِنان (قاتل) چند جمله‌ای بیشتر نمی‌گوید. سکوت او بر ابهام فیلم می‌افزاید. حتا آن‌جا که پسربچه با سنگ پیشانی‌اش را هدف می‌گیرد او فقط می‌گرید. *** صحنهٔ درخشان فیلم؛ فیلم برایم قابل ستایش است، نگاه به زن فقط نگاهی جنسیتی نیست، بلکه پاکی و نجابت زن به عنوان یک ناجی نشان داده می‌شود. جمیله با چراغی روشن پا به اتاقی تاریک می‌گذارد و برای تک تک افراد آن گروه که خسته و ناامیدند ناجی می‌شود. دکتر، نصرت، کِنان و.. هر کدام‌شان در مواجهه با چشمانِ جمیله گویی آدم دیگری می‌شوند، متفاوت از آنچه بوده‌اند. هر کدام با دیدن این نگاه در نور به زندگی و خویشتن برمی‌گردند و شاید اوج فیلم نیز در همین لحظات باشد. اما یاشار نگاهش معمولی است، چرا که زندگی برایش تمام شده است. کِنان بعد از این لحظه، مستی‌اش را فراموش کرده و اعتراف می‌کند و... *** شاید نیاز باشد فیلم را دوباره ببینیم تا ابهامی برای‌مان‌ نماند. اما مگر می‌شود؟ وجود انسان سرتاسر راز است. #معرفی_فیلم ✍️ منصوره بانام
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств