دانشجوی معترض

#ارسالی_شما
Канал
Политика
Новости и СМИ
Образование
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала دانشجوی معترض
@manamspПродвигать
3,32 тыс.
подписчиков
20,3 тыс.
фото
16,1 тыс.
видео
957
ссылок
🔸تماس با ادمین: @ghasedak_biparva 🔸در اینستاگرام ما را دنبال کنید: instagram.com/student_protester
#ارسالی_شما
#دانشگاه_صنعتی_اصفهان

نیروهای حفاظتی در ورود و وخروج های خوابگاه صدف(خوابگاه دخترانه)

به گفته ی دانشجویان خوابگاهی امروز صبح جلوی هر ورودی و خروجی خوابگاه صدف دو مامور (یک زن و یک مرد) حفاظتی بوده
قبل از حضور نیرو‌ها گفته‌شده با سرپرستی خوابگاه‌ها هماهنگی‌های لازم انجام شده

به گفته ی خوابگاهی ها مامورین با پرخاشگری به دانشجویان مانع خروج آنها با پوشش دلخواه میشن
#گزارش_دانشجو
#ارسالی_شما
سلام. وقت بخیر.
اتفاقی امروز برای من افتاد که به شدت عصبانی شدم. من از دختران محجبه هستم با روسری که مثل مقنعه میبندم. امروز که داشتم میومدم خانم حراستی به من گفت حجابت کامله ولی بازهم قانون میگه همه باید مقنعه سرکنن ! گفتم تادیروز همینجوری ازجلوتون رد میشدم مشکلی نبود ! گفت اعلامیه جدیده !من دیگه نمیتونم تحمل کنم انقدر گیرهای مزخرف بدن !
#دانشگاه_امیرکبیر
#ارسالی_شما
آن زمان که کاسبان نور بر سر شکار ماه آسمان و ریسمان را به ریش هایشان می بافند من در کنار مهتابم آرام می گیرم ..(کبود)🌙🌙🌙🌚🌚
محبوب
#ارسالی_شما
#دانشگاه_هنر
اولین حکم تعلیق ترم جاری توسط حراست دانشگاه

«دیروز با یکی از دوستان از معاونت دانشجویی تماس گرفتند و گفتند حکم تعلیق ترم پیش شما مشروط بوده و الان نامه از حراست برای اجرای حکم اومده. درصورتی که هیچ حکمی نه به صورت شفاهی و نه کتبی به دوستمون اعلام نشده بوده.»


#گزارش_دانشجو
دانشجوی معترض
Photo
#ارسالی_شما
لنگه ام کجاست؟
لنگه ام کجاست؟شمامی دانیدکجارفته؟نمی دانم چه شد که یکدفعه ازمن جداشد!نمی دانم شمامی دانیدیانه،که من بدون لنگه ام هیچ ارزشی ندارم؟بایدآن راپیداکنم،اوهم مثل من است،بایک پاپیون قرمز.راستش خوب یادم نمی آید،ولی وقتی که بالنگه ام به آن پاهای کوچک قفل شده بودیم یکدفعه صدای وحشتناکی آمدوهمگی روی صندلی هابالاوپایین می شدیم،خوب نمی دیدم ولی متوجه شدم که چه طورتوی دستهای مادرش گلوله شده وباانگشت های ظریفش گوش هایش رامحکم گرفته وچشم هایش رابسته،یک لحظه فکرکردم تمام شده وصداهاکم می شودولی وقتی صدای دوم راشنیدم دیگرحس کردم داغ شده ام وازآن پای کوچک خبری نیست،هنوزهم یادِآن غرشِ هولناک تنه ام رامی لرزاند،شماندیده اید؟نمی دانیدکجاست؟لنگه ام رامی گویم،اوهم قرمزاست درست مثل من،خداکندپاپیونش مثل من جزغاله نشده باشد،فکرکنم اوبه آن پای کوچک چسبیده بود،آن زمان که دست های مادرش ازاوجدانمی شد، گوش هایش راگرفته بودومی لرزید،نمی دانم چه شدکه همه چیزازهم جداشد،تکه وپاره شدوآن شراره های آتش که همه چیزرامی بلعیدند...امااولال شده بود،بین آن جیغ ها وفریادهاوناله هاکه به یکباره باهم خاموش شدند.آه،خداکندپیدایش کنم،آخرمن قصۀ غصۀ کفش هارامی دانم،آن هابایدباهم باشندتادیده شوند،یادم هست باراول که مادرش بندهای ماراروی آن پاهای کوچولومی بست برایش شعرخاله سوسکه رامی خواندواوباخندۀ شیرینش دست هایش راتوی هوامی چرخاند:خاله سوسکه،چادرقری،کفش قرمزی کجامیری؟..خاله سوسکه باآن کفش های قرمزدنبال لنگه اش می گشت،همسری که کنارش باشد،یادش داده بودندکه بایدبه خاطراین خوشبختی کتک بخوردواوشرطش این بودکه یواش کتک بخورد،نه...نه دلم نمی خواهدکفش خاله سوسکه باشم،شایدروزی اورابامن بزنند،آن وقت دیگرکفش نبودم!..تورابه خدابه من بگوییدلنگه ام کجاست؟دارم ازغصه دق می کنم،بایداوراپیداکنم،چه طورمی توانم این سیاهی راازروی گونه ام پاک کنم؟می سوزد..چراهیچ کس مرانمی بیند،پارچه های پاره وآویزان،چمدان های کج وکوله،کتاب های مچاله،تکه های آتش اینجاوآنجا،خاموش نمی شوندودودِ ترسناک وغلیظی که مثل افسانۀ غول هاتاب می خوردوبالامی رودوتوی سیاهی آسمان گم می شود،آه دیدم..آن عروسک فیلیِ صورتی رامی گویم،آن گوشه افتاده،صاحب اوهم دست ها ی کوچکی داشت،آخ..چشم های تیله ای اش بین تاروپودهای پشمیِ عروسک آب می شوندوازهم وا می روند...چراهیچ کداممان صاحبی نداریم؟چراهیچ کس صدای مرانمی شنود؟من لنگه ام رامی خواهم می فهمید؟لنگه ام کجاست؟کفش بی لنگه راکه می خواهد؟اوباوفاترازمن بود،که ازآن پای کوچک جدانشد،خداکندمثل عروسک فیلی آب نشده باشد،که آن وقت من هیچ می شوم،من لنگه ام رامی خواهم. وقتی می خواستندنیمه های شب اورابه فرودگاه ببرند،پاهای کوچکش راتندتندتاب می دادکه مادرش نتواندبندهای ما راروی پاهایش ببندد،اشک هایش مثل شبنم بهاری روی لپ های قرمزش می لغزید،می خواست که همان جاپیش مادربزرگش بماند،مادرش اشک هایش راپاک کردوپاهایش رانوازش کردوشعرشنل قرمزی رابرای اوخواند:شنل قرمزی،کفش قرمزی،کجامیری؟ واوبه مانگاه کردوانگشت های کوچک پایش رادرون من تکان داد،ومن چه حس خوبی داشتم،شنل قرمزی کفش هایی داشته مثل ما،که می خواست به دیدن مادربزرگش برود،اماگرگ بدجنس اوومادربزرگ راقورت داده بودوهیزم شکن آنهارانجات داد،وهمگی ازخوشحالی جشن گرفته بودندورقصیده بودند،صدای خنده های آن فرشتۀ کوچک رافراموش نمی کنم که چه طوربالاوپایین می پریدومارانشان می داد ..هنوزگرمای پایش راحس می کنم،که کم کم سردمی شود،من آن گرمارامی خواهم،آن پای کوچک را...اصلاًهرپایی را،حتی پای خاله سوسکه..،نه..خاله سوسکه نه! اگرخاله سوسکه باآن چادرقری اش گم شود،کسی سراغ اورانمی گیرد.بازمی خواهم آن پای کوچکی راببوسم که شنلِ قرمزی داشته باشد،هم رنگ خودم،اوراببینند،له اش نکنند،فراموشش نکنند،بخاطرش شکم گرگ رابشکافندواسمش رازنده کنند،یادشان باشدکه من کفش آن پای کوچکی هستم که دلش می خواست وقتی چشمهایش رابازمی کند،قدم روی خاکی بگذاردکه هیچ دندانی گازش نگیرد،من اورامی خواهم،می خواهم دوباره پایش رادرآغوش بگیرم وبفشارم وبپوشانم،اوحتماًبالنگه ام است،اوراندیده اید؟لنگه ام رامی گویم..لنگه ام کجاست؟
محبوب

خاله سوسکه (داستان کودک ایرانی بسیارقدیمی که کفش های قرمزبه پا داشته)
شنل قرمزی (داستان کودک اروپایی که شنل و کفش های قرمزبه پا داشته)
دانشجوی معترض
#ارسالی_شما اختلاس بزرگ در دانشگاه جیرفت وقتی اولویت فردی پر کردن حسابهاش باشه معلومه که همه چیز از اون چیده می شه! یک نمونه اش اختالس صد میلیاردی در پروژه دانشگاه جیرفت است ✍️بین ۱۰۰۰ تا ۱۳۰۰ دانشجو در این محل تحصیل میکنند . در جریان احداث خوابگاه پسرانه…
#ارسالی_شما
کشور‌بی‌درو‌پیکر‌اگه‌این‌همه‌نیرو‌از‌سپاه‌ارتش
امر‌معروف‌وانتظامی‌بسیچ‌مقننه‌‌پجریه‌وقضائیه‌وکفت‌وزهر‌ما ‌ب ای‌دوتا‌خال‌موی‌زن‌بلند‌شدن
برای‌تورم‌وگرانی‌فساد‌ودزدی‌مسئولین‌بلند‌شن
دیگه‌همه‌چی‌حل‌میشه‌چ ا‌بلند‌نمیشن؟برای‌این‌که‌همه‌دارن‌نفع‌میبرن.‌ای‌مرگ‌برگل‌نظام‌کثیف‌احوندی‌ودارو‌دسته‌اش.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 سیاوش فرخ‌نژاد، هنرمند و نوازنده نوشت:

رفتم سعد آباد، مامور حراست کاخ که اسلحه دارد فریاد میزند: "ساز" ممنوعه آقا
قصد اجرای قطعات دیگری داشتم، اما مامور در ورودی اجازه همراه بردن ساز را نداد. و من نشستم ابتدا سایه کار کردم و بعد رفتم با اجرایی از توماج صالحی عزیز میکس کردم و نتیجش شد این که می‌بینید. ما درختیم ریشه داریم مبارزه ادامه دارد...
#ارسالی_شما
#توماج_صالحی
#ارسالی_شما
:-گرسنه نمی مانیم...سایهٔ ضامن آهو بر سر ماپابرجاست، آهوان دشت های خشکیده در کنارش آرام گرفته اند..
::-بله ..با پستان های خشکیده، بره ها تشنه اند..
:-به او اعتماد کن،شکارچیان تیرو کمانشان را به خاطر او غلاف کرده اند...
::-درسته..اما این شکارچیان هم خون و هم زبان او هستند،با کیسه هایی پر که از تیروکمان هم تیز ترند...
:-گرسنه نمی مانیم...همین کافی است ،اعتماد کن..
::-یعنی می گویی ضامن آهو وضامن تیرو کمان یکی است؟!
(گرسنه)
محبوب
#ارسالی_شما
اختلاس بزرگ در دانشگاه جیرفت
وقتی اولویت فردی پر کردن حسابهاش باشه معلومه که همه چیز از اون چیده می شه! یک نمونه اش اختالس صد میلیاردی در پروژه دانشگاه جیرفت است
✍️بین ۱۰۰۰ تا ۱۳۰۰ دانشجو در این محل تحصیل میکنند . در جریان احداث خوابگاه پسرانه برای این دانشگاه مبلغی معادل ۱۰۰ میلیارد تومان توسط روسا و دست اندرکاران مدیریتی دانشگاه اختلاس شد
#ارسالی_شما
😁خوابگاه در یک نگاه!
#ارسالی_شما
امروز استادمون متن اعتراض یکی‌از بچه ها به نمره ترم قبلش رو منتشر کرد😂
#ارسالی_شما
امروز استادم میگفت رنجت رو بشناس
بپذیرش و سعی کن درمانش کنی
نذار یه جایی که دستت بهش نرسه
نباید بذاری تبدیل شه به یه غم دائمی...
#ارسالی_شما
چطور می توانم تن حقیرم را روی ترازوی کوچک تو وزن کنم،در حالی که با آن نیشخندمعنادارت شعور مرا می سنجی؟
محبوب



۱۲ آوریل روز جهانی کودکان خیابانی است. روزی برای حمایت از کودکانی که با سختی‌های غیرقابل تصوری در خیابان‌ها کار می‌کنند. هدف این روز حفظ کرامت انسانی و کمک به کودکان خیابانی است
#ارسالی_شما
«دم در ورودی باغ ملی دوربین جدید نصب دارن میکنن همین الان..»
#دانشگاه_هنر

#گزارش_دانشجو
#ارسالی_شما
#دانشگاه_هنر
«از ۸ صبح وضعیت همینه.»

«دخترها رو سر هرنوع پوشش راه ندادن و پسرها رو سر شلوار پاره و...»

#گزارش_دانشجو
#ارسالی_شما
«بیستم فروردین،باغ ملی
دانشجوهارو داخل راه نمیدن
یه خانم محجبه هم آوردن که ماموریتش بستن دکمه لباسا و پوشوندن شال به بچه هاست.»

#گزارش_دانشجو
#ارسالی_شما
آزادی بیان در دوران دکتر محمد مصدق
#ارسالی_شما
ساحل:-آنقدر خودشیفته ای که خودت را برای دریا صورتی کرده ای !خیلی بیچاره ای...
ماه:-من بی آنکه صورتی باشم دریارا به آشوب می کشانم،این رنگ هدیه ای از ملکهٔ طلایی است،ازمن نیست ...
ساحل:-در هر صورت دوباره به آغوش من پناه می آورد،چه صورتی باشی چه مهتابی..
ماه:-بله حق با توست ساحل زیبا...او مجنون من می شود و چون دستش به من نمی رسدتو را درهم می کوبد،می شورد و می سابد...
ساحل:-فکر می کنی چون دست نیافتنی هستی خیلی قدری! این غروری کاذب است...
ماه:-نه من قدر نیستم،اما خوب می دانم نباید در برابر کسی که خودش را به دیوانگی می زند،چهره ای ثابت داشته باشم وگرنه از شکل و اندازه می افتم...درست مثل تو...
محبوب
#ارسالی_شما
مراسم حمید رضا روحی - شهر زیبا - ۱۶ فرودین
ارسالی از دوستان دانشجوی معترض!
#ارسالی_شما
#درد_دل_گنجشک_با_خداش...

گنجشک با خدا قهر بود …….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می

گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می

شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد….. و سرانجام گنجشک روي شاخه اي از

درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با

من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و

سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه

محقرم کجاي دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداخت

فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماري در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.

آن گاه تو از کمین مار پر گشودي. گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها

که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته

بود. ناگاه چیزي درونش فرو ریخت … هاي هاي گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد
Ещё