براهینِ اثبات وجود خدا_"برهانِ اول"
در این پست از طریق راهی بسیار ساده و روشن و در عین حال بسیار دقیق و عقلانی، مسئله وجود خدا را با طرح برخی مباحثِ منطقی ارائه می دهیم به طوری که برای هر ذهنی - چه ذهن بسیط و چه ذهن پیچیده - قانع کننده باشد.
الف. نکاتِ مقدماتی برهانِ کلامی:
۱. نکته اول: برای اثباتِ خدا مقدمتاً باید این نکته را روشن کنیم که ملاکِ مُحال عقلی بودن چیست؟ یک چیز باید چه ویژگی داشته باشد تا آن را محال عقلی بدانیم؟
پاسخ:
میگوییم هر چیزی که اجتماع نقیضین باشد -مثل درختی که در عین حال که موجود است، معدوم باشد- یا بازگشت به اجتماع نقیضین داشته باشد -مثل مثلثی که مربع باشد- مُحال عقلی است.
لازم به ذکر است که دیگر مواردی که برای محال بودن ذکر میکنند مانند: اجتماع ضدین، اجتماع متماثلین، دور، تسلسل و... اینها همگی چون بازگشت به اجتماع نقیضین دارند مُحال هستند.
۲. نکته دوم: برای اجتماع نقیضین شروطی است که مفصل در کتب منطقی درباره آن ها بحث شده است و این شعر مختصر آن ها را بیان می کند:
«در تناقض هشت وحدت شرط دان
وحدت موضوع و محمول و مکان
وحدت شرط و اضافه جز و کل
قوه و فعل است در آخر زمان»
بعضی گفته اند علاوه بر این شروط هشتگانه، یک شرط دیگر هم باید باشد و آن وحدت در حمل است.
۳. نکته سوم: شرطی که در بحث ما بسیار مهم و قابل توجه است "شرط وحدت در زمان" است برای توضیح بیشتر ذهن شما را به این مثال جلب می کنیم: اگر کسی بگوید زید در زمانِ واحد در خانه ما هم موجود است هم معدوم، اجتماع نقیضین می شود، ولی اگر بگویند زید از ساعت 1 تا 2 در خانه ما موجود بود ولی از ساعت 3 تا 4 در خانه ما معدوم بود (بلکه در خانه خودش موجود بود.) این اجتماع نقیضین نیست.
۴. نکته چهارم: نکته بعد که باید به آن توجه داشته باشیم این است که زمان یعنی "مقدار بقا شئ"؛ برای مثال وقتی یک نفر می گوید من 14 سالم است معنایش این است که مقدار بقای او در دنیا بعد از بیرون آمدن از رحم مادرش 14 سال بوده است. با توجه به این تعریفی که از زمان ارائه دادیم دیگر معدوم زمان ندارد، زیرا گفتیم زمان مقدار بقا شئ است در حالی که معدوم اصلا بقا ندارد تا از مقدار آن بحث شود.
ب. مبحث اصلی برهانِ کلامی:
۱. حال که این مقدمات مفصل توضیح داده شد و شما آن ها را یاد گرفتید، از شما سوال می کنیم آیا محال عقلی است که عالم مقداری و متجزی معدوم باشد، موجود شود یا موجود باشد، معدوم شود؟ برای بدست آوردن جواب باید یاد آوری کنیم که ما قبلا گفتیم ملاک مُحال بودن، اجتماع نقیضین است؛ پس برای این که بدانیم لازمه موجود و معدوم شدن عالم مقداری اجتماع نقیضین است یا نه، باید ببینیم اینجا شروط اجتماع نقیضین را داریم یا نه؟
۲. همان طور که قبلا گفتیم زمان صفت برای موجود است و چیزی که معدوم باشد، اصلا زمان ندارد. پس اگر عالم مطلقاً معدوم باشد، موجود شود دو طرف خواهیم داشت:
عالم معدوم بود و بی زمان
عالم موجود شد و زمان دار
قبلا گفتیم شرط در اجتماع نقیضین وحدت در زمان است، در حالی که ما اینجا دو طرف زمان دار نداریم تا بررسی و بحث کنیم که آیا وحدت در زمان داریم یا نه! اینجا یک طرف بی زمان است پس بحث وحدت در زمان از ریشه و بنیان منتفی است.
۳. همچنین اگر عالم موجود باشد، مطلقاً معدوم شود باز دو طرف خواهیم داشت:
عالم موجود بود و زمان دار
عالم معدوم شد و بی زمان
در اینجا هم می گوییم که شرط در اجتماع نقیضین وحدت در زمان است در حالی که ما اینجا دو طرف زمان دار نداریم تا بحث و بررسی شود که وحدت در زمان داریم یا نه! ما اینجا دو طرف داریم که یک طرفش بی زمان است پس بحث از وحدت در زمان از ریشه منتفی است.
۴. پس وقتی در موجود و معدوم شدن عالم مقداری و متجزی وحدت در زمان نباشد، لازمه آن ها هم اجتماع نقیضین نخواهد بود، وقتی هم که لازمه آن ها اجتماع نقیضین نباشد، عقلا محال نخواهند بود. تا اینجا ثابت شد چیزی که مقداری و متجزی باشد نظر به ذاتش نه وجود برای او ضرورت دارد و نه عدم، یعنی عقلا نظر به ذاتش هر دو طرف وجود و عدم برای او جائز است یا به عبارت اُخری نظر به ذاتش وجود و عدم برای او پنجاه پنجاه است.
۵. معدوم عینیتی در خارج از ذهن ندارد تا بگوییم علت پیدایش آن چه بوده، اما شیء موجود، عینیتی در خارج از ذهن دارد و از آن جایی که وجود برای آن ضرورت ندارد، جای دارد بپرسیم که علت وجود عالم مقداری و متجزی چیست؟ یعنی چه علتی بوده تا وجود عالم را بر عدمش ترجیح داده و آن را خلق کرده است؟
پ. علتِ عالم از این چند مورد خارج نیست:
۱. عدم:
قطعا عدم خالق عالم نیست. زیرا عدم عینیت و واقعیتی در خارج از ذهن ندارد تا بتواند منشا اثر باشد و چیزی را خلق کند.
ادامه متن🔻
@madraseh_kalam