آینه در قلمرو تیز فامی شکسته نه تاب باز ماندن ونه شفای جنون عشق نمی دهد روزگار خاموشی آتش ،در من بکارتی را بر دو خط مورب می روم تا ردی از تو بسراید درنسیم شب وچندان گوش نیزه کردم بر آوای پریده ستاره مرغ عشق خسته از نغمه سرایی روز به ریشخندایستاده گویا من قلنج مبل صامت گوشه نشین خانه به حسرت تن آسای تو را شنیدم دیگر نه من همهمه شش سوق سقف پوش پنداری آهنگ تو را بر نهان و زبان دارند تا به مشام برسانند بوی سیب سرخ را بیش از انکه غرق اشک به خواب روند به هر بار بله گفتنت !! شماطه ای بلند به صدا در می آید گویی قلبی از قفس سینه بیرون میزند تا لبخند چهار شنبه سوری باشد...م.ن #منوچهرافتخارزاده #منوچهرـافتخارزادهloverScarecrow