*برخورد دور یا برخورد نزدیک*
قسمت اول
*مهرماه ۴۹*
صدای دق الباب درب حیاط
می آید . کمی تعجب
می کنم . میدانم که در از صبح تا شب بسته نمی شود . نرسیده به دالان ، صدای همهمه
می اید . عموی بزرگم ساکن اهواز است ، با خانواده اش وارد
می شوند . خوشحالی در تمام وجودم
می دود . مادر ، شگفت زده استقبال
می کند . پدر به محض شنیدن ، از بازار ، راهی خانه
می شود . صدای خوشامد و تعارف ، و بازار ماچ و بوسه روبراه است . چاق سلامتی و پرسیدن حال رواج
می یابد .
میهمانان ، میزبان
را غافلگیر کرده اند . تا همراه این غافلگیری ، خنده در چهره ی همه پهن شود .
فضای خانه عوض
می شود . آکاکا
را بارها به خرید
می فرستند . زن عمو و مادر به مطبخ
می روند . دخترعموها و خواهرانم ، همراه با پچ پچ های تمام نشدنی و لبخندهای زیرجلکی ، پذیرایی
می کنند .
دایی ها و دیگر عموها و بزرگان فامیل ، برای دیدار عموی بزرگ جمع
می شوند .
بیخبر بودن سال و ماه از حال همدیگر ، به دیداری باخبرانه تداوم
می یابد .
همه اش شادمانی و خوشحالی .
بوسه و مصافحه .
چایی و شربت .
قلیان و میوه .
نهار و شام .
گفت و شنود .
آمدن و رفتن .
دید و بازدید .
برو و بیا .
*و همه اش چشم در چشم .*
*چهره به چهره و رخ به رخ* .
و همه اش *غافلگیری*.
_ _ _ _ _ _ _ _
*مهرماه ۵۹*
چند روز از شروع جنگ
می گذرد . پدر نگران وضعیت عمو و خانواده اش در اهواز است . حالا به یمن داشتن تلفن و تماس های تلفنی ، از وضعیت شان خبر دارد و مدام از انها
می خواهد تا اهواز
را ترک کنند و به بهبهان بیایند .
می آیند . همان دیدارها و همان شادیها تکرار
می شوند .
ورود خانواده عمو با همه بچه ها و دامادها و نوه ها و حتی با چند آشنای درجه دو ، دیدنی است و باصفا .
اما غافلگیری ندارد . به برکت تلفن ، از آمدنشان خبر داشتیم .
_ _ _ _ _ _ _ _ _
*مهرماه ۶۹*
خانه سنتی و قدیمی پدر
را ترک گفته ایم و در خانه ی نوساز ساکن شده ایم تا مادر مجبور به طی پله های انبار نباشد و درد زانودرد
را درمان یابد .
تا پدر ، آرام و پیرانه ، برای طی فاصله حمام و دستشویی تا مسند کنار بخاری ، گامهای کمتری بردارد .
دیدارهای فامیلی همچنان ادامه دارد .
رفتن خواهرها و زانودرد مادر ، مانع مهمانی های مفصل شده .
مادر ، کمبود دیدار رخ به رخ
را با تلفن جبران
می کند .
شفاهی و از راه دور .
می آیند .
در تعداد کمتر .
کمتر
می آیند و کمتر
می مانند .
تا مادر عاجزانه بنالد : دیدن یکساعته ات بهز صد تلفن است . اما تلفن هم خوبه . مخصوصا واسه این دوره زمونه .
قبل از آمدن ، تلفن
می زنند و خبر
می دهند .
*غافلگیری ندارد* .
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
*مهرماه ۷۹*
مادر رفته است .
پدر رفته است .
*انگار همگان رفته اند* .
قدیمی ها نیستند و جوانها علاقه ای به آن دیدارها ندارند .
دیگر صدای تق تق زنانه و مردانه به گوش کسی نمی رسد .
درب های فلزی خانه ها ، به روی هیچکس گشوده نیست . از خانه های پرجمعیت خبری نیست .
پدر و مادرهای جوان به بهانه شغل یا تحصیل فرزندان یا هر بهانه دیگری ، بیحوصله و تنها شده اند .
تلفن چاره ساز است برای احوال گرفتن کسی
و رفع اشتیاق دیدن کسی
و آوردن هزار بهانه راست و دروغ .
برای نرفتن و ندیدن .
گهگاه بجای تق تق قدیمی ، گوشی آیفون ، صدای کسی
را به گوش ات
می رساند .
غافلگیری ندارد.
ادامه در قسمت بعد....
نویسنده: محمود دهدشتی اخوان
عضوگروه نويسندگان
آذر /۱۳۹۹
#در_خانه_میمانیم #کرونا_را_شکست_می_دهیم #من_ماسک_میزنم@lorestanaligoodarz