Смотреть в Telegram
Forwarded from بزم قدسیان
آمد به يادم از غم زهرا و ماتمش آن محنت پياپی و رنج دمادمش آن ديده‏ پر آبش و آن آه آتشين آن قلب پر زحسرت و آن حال دَرهَمش آن دست پر ز آبله، آن شانه‏ کبود آن پهلوی شکسته و آن قامت خمش دردی که بود داغ پدر آخِرُ الدّواش زخمی که تازيانه همی بود مرهمش از ديده‏ ای سرشک فشان در غم پدر و ز ديده ای نظاره به حال پسر عمش يک سو سرير و تخت سليمان دين، تهی يک سو به دست اهرمن افتاده خاتمش توحيد را بديد خراب است، کشورش اسلام را بديد نگون است، پرچمش مصحف، ذليل و تاليِ مُصحف اسير غم بسته به ريسمان گلوی اسم اعظمش ام‏ الکتاب، محو و امام مبين، غريب منسوخ، نصِّ واضح و آيات محکمش امیر الشعراء محمد صادق اديب الممالک فراهانی @bazmeghodsian
Telegram Center
Telegram Center
Канал