ازرتبه۲۸۹۰۰ تارسیدن به پزشکی😉
درمسیر تبدیل شدن به یک پزشک خوب :)
رزیدنت داخلی آینده ❤
اینجا همه چی واقعیه ✍
تفاهمی است بین من و امید و نور🌿🌑
اگر چه دور و دیر اما،
روزی در میانِ آرزوهایم جوانه خواهم زد...!🌱
حرف آخر امشب : لطفا بخونید و برای کسی که نیاز داره بفرستید ... گاهی زندگی داستانهایی داره که آدم باورش نمیشه؛ از اونایی که پر از امید و شروع دوبارهست. داستانِ زنی که تو ۶۵ سالگی به خودش اومد و گفت: "چرا نه؟!" چرا نباید دنبال آرزوی قدیمیام برم؟ اون رؤیایی که شاید سالها یه گوشه قلبش خاک خورده بود، همونی که از بچگی ته دلش حس میکرد میخواد انجامش بده؛ نقاشی کردن. اون زن تصمیم گرفت دیگه دست از بهونه آوردن برداره. گفت اصلاً مهم نیست چند سالمه، مهم اینه که زندهام و هنوز وقت دارم. شروع کرد. آروم آروم، قدم به قدم. حالا تو ۷۰ سالگی یه نقاش واقعی شده. اما چیزی که از همه قشنگتره، فقط نقاش شدنش نیست. اینه که تو این مسیر، زندگی دوباره تو وجودش جریان پیدا کرد. همون جرقهی امید، همون حس خوب که باعث شد یه دنیای جدید واسه خودش بسازه. گاهی ما هم مثل اون زن فکر میکنیم دیگه دیره. میگیم سنمون گذشته، فرصتها از دست رفته. خودمون رو با هزار و یه دلیل قانع میکنیم که بهتره همون جایی که هستیم بمونیم. ولی اگه واقعاً ته دلمون هنوز یه آرزویی هست، چرا باید دفنش کنیم؟ دنیا به اندازهی رؤیاهای ما بزرگه، به شرطی که باور کنیم میشه بهشون رسید. شاید سخت باشه، شاید بارها تو راه بیفتیم. ولی خب، مگه اون گیاهی که از دل خاک میزنه بیرون آسون به نور میرسه؟ ما هم میتونیم، اگه به خودمون و آرزوهامون ایمان داشته باشیم. حرف این زن بهم اینو یادآوری کرد که هیچوقت برای شروع دیر نیست. هیچوقت! مهم نیست چند سالمونه یا چند سال از زندگیمون گذشته. مهم اینه که هنوز فرصت هست، هنوز جادهای هست که میشه توش قدم برداشت. اگه یه چیزی ته دلت هست که هنوز روش خط نکشیدی، اگه یه رؤیایی داری که هر از گاهی یادت میاره دلت واسه چی تنگه، بهش گوش بده. شاید امروز، شاید فردا، ولی بالاخره وقتش میرسه که اون رؤیا جوانه بزنه. دنیا منتظرته، فقط کافیه خودت هم بخوای.❤️
جایی برای ما🌱 pinned «جمعبندی حسم از پایان ۵سال پزشکی من دقیقا بهمن ماه ۹۸ آماده شدم و پا گذاشتم به دانشگاه و امروز روز آخر استاژری بود و از اینجا تا پایان فقط سه ترم باقی مونده : امشب میخوام با خودم صادق باشم و چیزی رو اعتراف کنم: گاهی وقتها از درسها خسته میشم، گاهی حتی…»
جمعبندی حسم از پایان ۵سال پزشکی من دقیقا بهمن ماه ۹۸ آماده شدم و پا گذاشتم به دانشگاه و امروز روز آخر استاژری بود و از اینجا تا پایان فقط سه ترم باقی مونده : امشب میخوام با خودم صادق باشم و چیزی رو اعتراف کنم: گاهی وقتها از درسها خسته میشم، گاهی حتی غر میزنم و با خودم میگم چرا این مسیر انقدر سخت و پیچیدهست. اما راستش رو بخواید، وقتی عمیقتر فکر میکنم، میبینم که هنوز همون انیس پرانگیزهی روز اول دانشگاه هستم. همون دختری که با چشمهای پر از رؤیا، قدم به دانشگاه گذاشت و تصمیم گرفت تا هر روزش رو صرف ساختن آیندهای بهتر کنه. من هنوز هم هر شب، قبل از خواب، هزار آرزوی قشنگ توی ذهنم دارم؛ آرزوهایی که قلبم رو پر از شوق میکنن. و هر صبح، وقتی بیدار میشم، هزار امید تازه در وجودم جوانه میزنه. امیدهایی که بهم میگن هنوز خیلی کار برای انجام دادن باقی مونده، هنوز میتونم قدمهای بزرگی بردارم و آدمهای زیادی رو خوشحال کنم. من به این ایمان دارم که خداوند در دستان هر انسانی چیزی قرار داده که میتونه معجزه باشه. و من آرزو دارم روزی این دستان من هم وسیلهای بشه برای شفای دردهای کودکان این خاک؛ کودکان معصومی که نگاهشون پر از نیاز و امید به دنیایی بهتره. خدایا، کمکم کن این مسیر رو ادامه بدم، حتی اگه سختیهاش گاهی منو خسته کنه. چون میدونم که هر قدمی که برمیدارم، به من نزدیکتر میکنه به رویایی که تو در قلبم کاشتی🌱❤️....
حرف آخر امشب : خیلی دلم میخواد یه روز از اون چیزایی که هیچوقت به کسی نگفتی، رها بشی. از اون غمها و دردهایی که فقط خودت میدونی و هیچکس حسشون نکرده. میخوام ببری تو اون جنگایی که توی سکوت، هر روز باهاشون میجنگی و هیچکس نمیفهمه چقدر سختته. میخوام برسی به همون آرزویی که هر لحظه توی ذهنت باهاشه، همونی که تمام فکر و ذکرت شده. و از ته دل آرزو دارم همون مشکلی که مثل یه خوره افتاده به وجودت و فقط خودت ازش خبر داری، یه روز جوری حل بشه که خودتم باور نکنی. تو لایق آرامشی، لایق پیروزی، لایق رسیدن به چیزی که همیشه دلت خواسته❤️🌱
و اما حرف آخر امشب: خیلی باید حواسمونو جمع کنیم که هیچوقت کارای آدمها رو و تلاششونو دستکم نگیریم یا یه جوری رفتار نکنیم که حس کنن زحمتاشون دیده نمیشه. اینکه کسی حس کنه تلاشاش کافی نیست، میتونه یه فشار خیلی بزرگ روش بذاره و کمالگرایی رو تو وجودش بیشتر کنه. و خب، کمالگرایی فقط خستگی و استرس بیشتر میاره، نه شادی و آرامش. به نظرم ما آدمها باید به جای این که دنبال عیبها یا کموکاستیها باشیم، بیشتر سعی کنیم خوبیها و زحمتای همدیگه رو ببینیم. کاری کنیم که بقیه حس کنن ارزششون فقط به نتیجه کاراشون نیست، بلکه به خودِ وجودشونه. همین که یکی تلاش میکنه و قدمی برمیداره، کلی ارزش داره و باید براش احترام قائل شد. هر آدمی باید حس کنه همونی که هست، کافیه و ارزشمندفارغ از نتیجه مهم تلاششه.....