چاره یی نبود، افکار من با این جماعت نمیخواند. عقایدم هر چند درست یا غلط حداقل درگیر خرافه نبود به ناچار ب کتاب پناه بردم. کتاب کاسه لبریز افکارم راخالی میکرد و با سوالات دیگر پر میکرد اما باز هم اعتمادی نبود این جماعت احمق خود پسند مولا دوست ، بعید نبود افکار مسخره خود رادر قالب کتاب ب من هدیه دهند گاهی میگویم کاش آدمی در همان نسل نئاندرتال خود باقی میماند بشر هر چه اگاه تر شد حریص تر شد لذت جوتر و وحشی تر. و لجام گسیخته تر شد نسل نئاندرتال هر چه بود حداقل ادعایی نداشت زندگی حیوانی خود را ادامه میداد و دم از تمدن نمیزد.
دیگران بسیار هیجان زده اند. تنها من اهمیتی نمیدهم تنها من نظری نمیدهم همچون نوزادی که هنوز نمیتواند لبخند بزند دیگران انچه نیاز دارند را مالک اند تنها من هستم که چیزی ندارم تنها من هستم که آواره ام همچون کسی که خانه ایی ندارد من بهاحمقی میمانم که ذهنش به تمامی خالیست دیگران میدرخشند ، تنها من نوری ندارم دیگران باهوش اند ، تنها من گنگ هستم دیگران هدفی دارند ، تنها من نمیدانم من همچون موجی در اقیانوس سرگردانم
مغز های گندیده برابری را نه در آزادی بلکه در ظلم میبینند تاثیر روانی که یک جامعه توتالیتری بر افراد یک جامعه دارد چنان تاثیر گذار است که بعد ها فرد نه تنها تلاش برای ب دست اوردن ازادی، .بلکه برای توزیع بیشتر ظلم میکند تا همه ب صورت برابر رنج بکشند. بیاید قبول کنیم که تنها چیزی که در ان سخاوتمند هستیم دادن درد ب یکدیگر است.