ویچر
⚔🐺
▫️یکی از تفاوت های بین کتاب و سریال در ویچر،ماجراهای جنگل بروکیلون میباشد؛در زیر،خلاصه ای از ماجراهای این جنگل را برایتان نقل خواهیم کرد...
🔻گرالت یک روز برای یکی از ماموریت هایش به جنگل بروکیلون وارد میشود و جسد چندین فرد را آنجا میابد که توسط تیر درایادهای بروکیلون کشته شده بودند...
🔹یکی از مردان زنده مانده بود و او یکی از دوستان گرالت به نام فریکسنت بود؛فریکسنت به گرالت گفت که به دنبال یک پرنسس وارد جنگل شده و از گرالت خواست تا او را بیابد و نجات دهد...
🔺در همین لحظه یک درایاد به سوی گرالت تیر میاندازد و از آنجا که او زبان آنان را بلد بود و سالها قبل،تجربه ای در بروکیلون داشت،با درایاد ها ارتباط برقرار میکند تا جان خود و دوستش را نجات دهد؛گرالت در بین آنان به گوین بلید،به معنای گرگ سپید مشهور بود...
🔹گرالت از آنان خواست تا او را نزد بانو ایثنه،ملکه ی درایادهای بروکیلون ببرند و دوستش را درمان کنند؛یکی از درایادها،گرالت را برای دیدن بانو ایثنه به اعماق جنگل راهنمایی کرد اما آنان در راه یک دختر بچه را یافتند که توسط یک هیولای حشره سان مورد حمله قرار گرفته بود...
🔻گرالت و درایاد،دخترک که حدود ده سال سن داشت را نجات دادند؛دختر خود را سیری معرفی کرد؛گرالت دریافت که این همان دختریست که فریکسنت به دنبالش بوده...
🔹سیری به گرالت گفت که از ازدواجی اجباری با کیسترین،پسر پادشاه ارویل از وِردن فرار کرده و وارد جنگل شده؛گرالت سیری را روی دوش خود گذاشت و تا اقامتگاه درایادها او را حمل کرد...
🔺درایادها تصمیم داشتن تا سیری را نزد خود نگه دارند اما گرالت و فریکسنت مانع میشدند؛او یک پرنسس بود...
🔹قرار شد تا فریکسنت در جنگل بماند تا مداوا شود و سپس با چند درایاد رابطه داشته باشد تا آنان را باردار کند زیرا نسل درایادها مث دیگر موجودات اصیل این قاره در حال انقراض بود...
🔻بانو ایثته به گرالت و سیری،از آب بروکیلون داد تا بنوشند و سیری تصمیمش را بگیرد؛سیری ابتدا نوشید و تصمیم گرفت تا مسیر سرنوشت را دنبال کند و همراه گرالت برود،و گرالت که شک داشت این آب واقعا آب بروکیلون باشد،خودش نیز نوشید و افکارش بسیار تغییر یافت و هوشش تحلیل رفت و چیزهای زیادی دید،چرا که آب،آب واقعی و خالص بروکیلون بود...
🔹گرالت بیدار شد و دیگر میدانست که سیری،دختر پاوتا،نوه ی کلنته و فرزند سرنوشت است؛فرزندی که او از پاوتا و دانی همسر پاوتا درخواست کرده بود...
🔺گرالت و سیری از جنگل خارج شدند تا به سمت سینترا بروند؛در راه به سربازان پادشاه ارویل که تحت فرمان فریکسنت بوده اند برخورد کردند و سربازان به آنان گفتند ک بروکیلون جان فریکسنت و پرنسس را گرفته؛اجسادی آنجا وجود داشت؛در واقع سربازان،چندین تاجر را گرفته بودند و صحنه سازی کرده بودند که درایادها آنان را کشته اند تا بهانه ای برای حمله به جنگل و شروع جنگ با بروکیلون داشته باشند...
🔹گرالت با سربازان درگیر شد؛درایادهای وایعی نیز از پشت درختان به آن سربازان تیراندازی کردند...
🔻موسیاک،دروید وفادار به کلنته و شوهرش پادشاه ایست،آنها را یافت و سیری را همراه خود به سمت سینترا بازگرداند و اما قبل از جدا شدن،به گرالت گفت که سیری حق اوست،فرزند سرنوشت او...
🔹گرالت نیز به سوی ماجراهای جدیدش شتافت و گفت که هرگز سیری را طلب نخواهد کرد اما آینده پر از غافلگیری است...
▪️در سریال ماجرای بروکیلون بسیار متفاوت بود؛سیری پس از سقوط سینترا و همراه با یک الف در حالی که سپاه نیلفگارد به دنبالش است،به بروکیلون وارد میشود...
🦁@lannister_hall