🚩🚩🚩 #ادبیات_کارگری🌷🌷یاد کارگران جانباخته معادن مونسو گرامی باد!
کل معادن زغال سنگ مونسو 10 هزار کارگر داشت که به مدت دو ماه و نيم به خاطر کاهش دستمزد اعتصاب کردند. ژاندارمهاي امپراتوري فرانسه با گلوله باران کردن کارگران اعتصابي 14 کشته و 25 زخمي از آنها را به زمين ريختند. به دليل نداشتن پشتوانه مالي کافي، چون مدت کوتاهي از تاسيس "صندوق کارگري روز مبادا" گذشته بود و فقط 3 هزار فرانک موجودي داشت و انترناسيونال اول نيز 3 هزار فرانک به آنها کمک نمود، اما اين مقدار پول کافي براي اعتصابي طولاني و نفسگير کافي نبود. در چنين شرايطي کارگران در فقر مطلق به سر ميبردند، حتا نان خشک در منزل نداشتند. غم نان و با وجود دو ماه و نيم اعتصاب و تلفات جاني بسيار، شکست را پذيرفته و بدون جلوگيري از کاهش دستمزد، روز دوشنبه نصف کارگران معدن وورو که 700 کارگر داشت، شروع به کار و به عمق 800 متري معدن رفتند.
اما قبل از شروع کار يکي از آنارشيستها مخفيانه تراشهی چوبهايي که در ديواره معدن چپانده شده بود، تا مانع از خروج آب و ريزش ديواره گردد، طوري دستکاري کرده بود که سه چهار ساعت بعد معدن وورو ريزش نمايد. در ساعت 10 صبح روز دوشنبه ديواره معدن وورو شروع به ريزش کرد. کارگران محبوس به غير از 20 نفر، بقيه نجات يافتند. و معدن در عرض يک روز به طور کامل منهدم گرديد. اما کارگران:
"بيشک شکست خورده بودند. خسارت مالي و جاني بسيار ديده بودند. اما پاريس تيرهايي را که در معدن "وورو" خالي شد از ياد نميبرد. خون امپراتوري نيز از اين زخم هميشه باز جاري خواهد بود. اگر هم روزي بحران صنعتي پايان يابد و کارخانهها يک يک باز شوند اعلان جنگ لغو نخواهد شد. صلح با سرمايهداران ديگر ممکن نخواهد بود. کارگران زغال عرض وجود کرده بودند و با سرمايه درپيچيده و کارگران سراسر فرانسه را با فرياد عدالتخواهي خود تکان داده بودند. شکست آنها خاطر هيچکس را آسوده نکرده بود. پولدارهاي مونسو در عين پيروزي بعد از اعتصاب در اضطرابي خاموش بودند و با بدگماني واپس مينگريستند:"
"آيا پايان ناگزير کارشان در اعماق همين سکوت عميق نهفته نبود؟ آنها پي ميبردند به اينکه آتش انقلاب، دوباره و پيوسته، چه بسا همين فردا، با يک اعتصاب عمومي، با توافق همهي کارگران، که اين بار صندوقهاي تعاوني پرمايهاي ميداشتند و ميتوانستند ماهها، آسوده از گرسنهگي پايداري کنند افروخته شود. اين بار جامعهي ويران تنهاي بيش نخورده بود و آنها صداي تراق تراق بنيان لرزان آن را زير قدمهاي خود شنيده بودند. احساس ميکردند که تکانهاي ديگري بالا ميآمد و پيوسته تکرار ميشد تا اين بناي کهنه و لرزان فرو ريزد و مثل معدن وورو بلعيده شود و به اعماق ورطه فرو رود."
📚 #ژرمينال ص 550-551
✍️ اميل زولا
@khamahangy