🖌 بخشی از نامه
#سپیده_قلیان از زندان
#سپیدار_اهواز به همراه یک نقاشی به مناسبت سال نو
👇فرصت گریستن ندارم. با تمام توانم سعی میکنم برخیزم. البته که در این مدت ننشستهام اما انتظارم از خودم بیشتر از این حرفهاست. حالا دیگر یقین دارم که زندگی ابدا در دل خانه و دانشگاه جریان ندارد. زندگی همین سفرهی شام با سه متهمی است که برای هیچکداممان اهمیت ندارد به چه جرم و اتهامی در
سپیدار شب را به صبح میرسانیم. زندگی دقیقا در راهروی زندانی جاریست که زنی با شکم برآمده از آن خندان و آرام عبور میکند (مبادا لیز بخورد) یکهو قهقههاش بلند میشود و زیر لب میگوید: «لگد میزند …»
من درست در قلب زندگی در بندی که نامش نرگس است شعری از
#محمود_درویش را برای همبندیام میخوانم. سپس برای نوزادی لالایی میخوانم که چند ماه پیش همین جا به دنیا آمده است.
ای بهترین رنگ در سیاهی ممتد، اینها را نوشتم تا بدانی حالم بد نیست. به زودی
#بهار_از_راه_میرسد. همهتان را به طبیعت و گلهای لاله و بنفشه میسپارم.
سپیده از
سپیدار۹۷/۱۲/۲۰ – بند گل نرگس
https://t.center/khamahangy