کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

#اقبال_مسیح
Канал
Новости и СМИ
Бизнес
Политика
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_hПродвигать
1,05 тыс.
подписчиков
17 тыс.
фото
7,07 тыс.
видео
6,22 тыс.
ссылок
خبر ها و گزارش های كارگری ،تصاوير، كليپ و مطالب و نظرات خود را از اين طريق برای ما ارسال كنيد. @h_komitte
🚩🚩🚩

اقبال مسیح؛ اسپارتاکوس معاصر؛ مبارزه با کار بدون ‌مزد کودکان

اقبال، کودک اهل پاکستان، سمبل کودکان کار بدون مزد و مبارزی بر علیه دنیای استثمار جامعه سرمایه داری معاصر است که در کودکی کشته شد.

اقبال مسیح (۱۹۸۳ - ۱۹۹۵) متولد روستایی در حاشیه شهر لاهور پاکستان است. او ۴ ساله بود که پدر فقیرش در ازای ۷/۴۲ دلار وی را برای کار بی‌مزد که نوعی بردگی مدرن است به یک کارگاه قالی‌بافی فروخت. او باید کار می‌کرد تا قرض خانواده پرداخت شود.

او هفت روز هفته، روزی ۱۴ ساعت در کارگاه خفه و تاریکی کار می‌کرد. فشار فیزیکی، توهین کلامی، سوء تغذیه و کار مفرط در شرایط محیطی نامناسب و سن پایین صدمات جدی به او و دیگر کودکان وارد کرده و عوارض روحی و جسمی به ارمغان می‌آورد. نرمی و انحنای ستون فقرات و توقف رشد او به سرعت آشکار شد. شش‌های او آلوده به گرد و غبار‌ خطرناک قالی شده و تنفس او اشکال داشت. بسیاری از روزها در پایان روز پایش را به دار قالی زنجیر می‌‌کردند تا فرار نکند. او در ۱۰ سالگی وضعیت بدنی یک بچه ۵ ساله با قد ۱/۲ متر و وزن ۲۷ کیلوگرم را نشان می‌داد.

کار روزانه اقبال، ۳ سنت ارزش داشت. باید بدین گونه قرض خانواده را می‌پرداخت! اما هزینه خورد و خوراک و بهره پول اولیه نیز محاسبه و بر بدهی خانواده کشیده می‌شد. در انتهای سال اول نه تنها دین خانواده پرداخت نشد بلکه با توجه به بهره پول، بدهی آنها به ۲۶۰ دلار افزایش یافت. پس او باید سال‌ها به همین شیوه کار و زندگی کند! محیط کارگاه عاری از شادی و شیطنت کودکانه بود. بچه‌ها اجازه حرف زدن نداشتند و در صورت در رفتن از زیر کار یا عدم رعایت قوانین سختگیرانه کارگاه، تنبیه بدنی و حبس و زنجیر می‌شدند. بیش از ۲۰ میلیون کارگر بدون اجرت در پاکستان وجود دارد. حداقل ۷/۵ میلیون آنها کودک و بیش از ۵۰۰ هزار نفر همچون اقبال در صنایع قالی مشغولند.

اقبال خواست تا خود را از این شرایط غیرمنصفانه‌ای رها کند. پس فرار کرد. مافیای قالی در پاکستان، اغلب ثروتمند و بانفوذ هستند و پلیس محلی نیز با آنها رابطه دارد. پلیس او را به کارگاه باز گرداند و از صاحبش خواست که اگر دوباره قصد فرار کرد او را با طنابی واژگون از سقف بیاویزند.

سال ۱۹۹۲ او برای بار دوم فرار کرد و به همراه تعدادی دیگر از کودکان کار به «جبهه مبارزه با کار بدون مزد» پاکستان پیوست. اقبال در جمع آنها بالبداهه سخنرانی کرد و از رنجش سخن گفت. اظهارات او در روزنامه‌ها منعکس شد. پس از آن دیگر به کارگاه باز نگشت.

اقبال در صدد بود مبارزات دوران کودکی خود را در نوجوانی نیز ادامه دهد. وی سخنران خوبی بود و اطلاعات خوبی در مورد وضعیت بحرانی کودکان کشورش داشت و کلمات تشویق‌آمیز او برای دیگر کودکان و تمایل او برای سخن گفتن علیه بردگی کودکان به او کمک کرد تا بیش از ۳ هزار کودک کار را از رنج بردگی غیرمنصفانه نجات دهد. به مدرسه رفت و طی دو سال، ۴ کلاس درسی خواند. او می‌خواست حقوقدان شود.

او اینک جوان‌ترین فعال کارگری جهان بود و در ۱۲ سالگی تبدیل به یک قهرمان شده بود. جمله معروف او است: «من دیگر از ارباب نمی‌ترسم. حالا او باید از من بترسد»

اما در آوریل ۱۹۹۵ اقبال پس از بازگشت از سفر به آمریکا و در سن ۱۲ سالگی و در حالی که با دوچرخه به روستای محل زندگی‌اش می‌رفت به ضرب گلوله کشته شد. ۱۲۰ ساچمه تفنگ ساچمه‌ای بر بدن او نشسته بود. قاتلین، اربابان سرمایه دار قالی‌باف بودند که «اقبال مسیح» علیه آنان قیام کرده بود. نفوذ او بر کارگران بدون مزد علت تحریک مافیای قالی و ترور اقبال بود. اعتراضات اقبال سود این کارگاه‌ها را کاهش داده بود و مافیا سعی داشت این اثرات او را پایان دهد. اقبال در لحظه مرگ، ۱۲ سال داشت و بزرگ‌ترین آرزویش کمک به دیگر کودکانی بود که در شرایط او زندگی می‌کردند. در مراسم خاکسپاری او ۸۰۰ عزادار شرکت داشتند.
#کودکان_کار
#اقبال_مسیح

https://t.me/tajrobeneveshtan/2813

منبع: تجربه نوشتن

☆☆☆☆☆☆☆

#اعدام_قتل_عمد_حکومتی
#نه_به_اعدام
#مهسا_ژینا_امینی
با اتحاد و همبستگی سراسری است که فضای سرکوب شکسته خواهد شد.
#زن_زندگی_آزادی
مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد
#پیش_بسوی_ایجاد_تشکل_های_مستقل_کارگری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_پوشش_اختیاری
#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h
‍ (https://attach.fahares.com/VE66NNirtLVODZN0t7gYow==)

🚩🚩🚩🚩🚩
🔴 #اقبال_مسیح؛ اسپارتاکوس معاصر؛ مبارزه با کار بدون ‌مزد #کودکان

🔹اقبال، کودک اهل #پاکستان، سمبل کودکان کار بدون مزد و مبارزی بر علیه دنیای استثمار جامعه سرمایه داری معاصر است که در کودکی کشته شد. پدرش او را در 4 سالگی فروخت تا در کارگاه قالی‌بافی کار کند و دین خانواده را که بابت خود او دریافت کرده بودند، بپردازد. او پس از 6 سال زندگی مشقت‌بار در کارگاه و در 10 سالگی دست به فرار زد ولی پلیس او را باز گرداند. در یکی از فرارها خود را به میتینگ «جبهه مبارزه با کار بدون مزد» رساند و زندگی‌اش را تشریح کرد. با تلاش این جبهه، دین خانواده او بخشوده و خود او آزاد شد و از آن پس همت خود را صرف مبارزه با کار بدون اجرت کودکان نمود. اما در 12 سالگی او را به ضرب 120 گلوله ساچمه‌ای از پا در آوردند.

🔹اقبال مسیح (95-1983) متولد روستایی در حاشیه شهر لاهور پاکستان است. او 4 ساله بود که پدر فقیرش در ازای 42/7 دلار وی را برای کار بی‌مزد که نوعی بردگی مدرن است به یک کارگاه قالی‌بافی فروخت. او باید کار می‌کرد تا قرض خانواده پرداخت شود.

🔹او هفت روز هفته، روزی 14 ساعت در کارگاه خفه و تاریکی کار می‌کرد. فشار فیزیکی، توهین کلامی، سوء تغذیه و کار مفرط در شرایط محیطی نامناسب و سن پایین صدمات جدی به او و دیگر کودکان وارد کرده و عوارض روحی و جسمی به ارمغان می‌آورد. نرمی و انحنای ستون فقرات و توقف رشد او به سرعت آشکار شد. شش‌های او آلوده به گرد و غبار‌ خطرناک قالی شده و تنفس او اشکال داشت. بسیاری از روزها در پایان روز پایش را به دار قالی زنجیر می‌‌کردند تا فرار نکند. او در 10 سالگی وضعیت بدنی یک بچه 5 ساله با قد 2/1 متر و وزن 27 کیلوگرم را نشان می‌داد.

🔹کار روزانه اقبال، 3 سنت ارزش داشت. باید بدین گونه قرض خانواده را می‌پرداخت! اما هزینه خورد و خوراک و بهره پول اولیه نیز محاسبه و بر بدهی خانواده کشیده می‌شد. در انتهای سال اول نه تنها دین خانواده پرداخت نشد بلکه با توجه به بهره پول، بدهی آنها به 260 دلار افزایش یافت. پس او باید سال‌ها به همین شیوه کار و زندگی کند! محیط کارگاه عاری از شادی و شیطنت کودکانه بود. بچه‌ها اجازه حرف زدن نداشتند و در صورت در رفتن از زیر کار یا عدم رعایت قوانین سختگیرانه کارگاه، تنبیه بدنی و حبس و زنجیر می‌شدند. بیش از 20 میلیون کارگر بدون اجرت در پاکستان وجود دارد. حداقل 5/7 میلیون آنها کودک و بیش از 500 هزار نفر همچون اقبال در صنایع قالی مشغولند.

🔹اقبال خواست تا خود را از این شرایط غیرمنصفانه‌ای رها کند. پس فرار کرد. مافیای قالی در پاکستان، اغلب ثروتمند و بانفوذ هستند و پلیس محلی نیز با آنها رابطه دارد. پلیس او را به کارگاه باز گرداند و از صاحبش خواست که اگر دوباره قصد فرار کرد او را با طنابی واژگون از سقف بیاویزند.

🔹سال 1992 او برای بار دوم فرار کرد و به همراه تعدادی دیگر از کودکان کار به «جبهه مبارزه با کار بدون مزد» پاکستان پیوست. اقبال در جمع آنها بالبداهه سخنرانی کرد و از رنجش سخن گفت. اظهارات او در روزنامه‌ها منعکس شد. پس از آن دیگر به کارگاه باز نگشت.

🔹اقبال در صدد بود مبارزات دوران کودکی خود را در نوجوانی نیز ادامه دهد. وی سخنران خوبی بود و اطلاعات خوبی در مورد وضعیت بحرانی کودکان کشورش داشت و کلمات تشویق‌آمیز او برای دیگر کودکان و تمایل او برای سخن گفتن علیه بردگی کودکان به او کمک کرد تا بیش از 3 هزار کودک کار را از رنج بردگی غیرمنصفانه نجات دهد. به مدرسه رفت و طی دو سال، 4 کلاس درسی خواند. او می‌خواست حقوقدان شود.

🔹او اینک جوان‌ترین فعال کارگری جهان بود و در 12 سالگی تبدیل به یک قهرمان شده بود. جمله معروف او است: «من دیگر از ارباب نمی‌ترسم. حالا او باید از من بترسد»

🔹اما در آوریل 1995 اقبال پس از بازگشت از سفر به آمریکا و در سن 12 سالگی و در حالی که با دوچرخه به روستای محل زندگی‌اش می‌رفت به ضرب گلوله کشته شد. 120 ساچمه تفنگ ساچمه‌ای بر بدن او نشسته بود. قاتلین، اربابان سرمایه دار قالی‌باف بودند که «اقبال مسیح» علیه آنان قیام کرده بود. نفوذ او بر کارگران بدون مزد علت تحریک مافیای قالی و ترور اقبال بود. اعتراضات اقبال سود این کارگاه‌ها را کاهش داده بود و مافیا سعی داشت این اثرات او را پایان دهد. اقبال در لحظه مرگ، 12 سال داشت و بزرگ‌ترین آرزویش کمک به دیگر کودکانی بود که در شرایط او زندگی می‌کردند. در مراسم خاکسپاری او 800 عزادار شرکت داشتند.

https://t.center/khamahangy