کوکار(فریاد بلوچ)

#منا_حیدری
Канал
Логотип телеграм канала کوکار(فریاد بلوچ)
@kokarbalochПродвигать
266
подписчиков
685
фото
487
видео
491
ссылка
🔶کانال کوکار(فریاد بلوچ)؛ 🔶با همکاری جمعی از جوانان بلوچ؛و با اهداف مترقی وروبه جلو ،جهت مطالبه گری های به حق وهمچنین زدودن آثار تاریکِ محرومیت های تحمیل شده و ناهنجاری‌های فرهنگی-اجتماعیِ موجود در جامعه‌ی بلوچستان به میدان آمده است.
خودم، سلام!

نمی‌پرسم حالت چطور است؟ چون می‌دانم خوب نیستی!
دیشب و دیروز و امروز و شاید تا روزها و حتی سال‌های خیلی زیادی احساس رنج خواهی کرد. می‌دانم همیشه خشمی در وجود تو زبانه می‌کشد و نمی‌دانی چگونه آرامش کنی و یا اصلا از دستت برمی‌آید که جلوی این خشم بایستی؟
هر لحظه از خودت می‌پرسی، چرا زن‌ها را می‌کشند؟ چرا چاقوها و تبرها بی‌رحمانه بر تن زن‌ها فرود می‌آیند؟
چرا اشتباهات زن‌ها بخشیده نمی‌شود؟
چرا زن‌ها صدایِ خفه و مسکوتِ جامعه‌اند؟
چرا وقتی چاقو‌ها به سمت زن گرفته شوند، قبح خود را از دست می‌دهند؟
چرا کسی صدای زن‌ها را نمی‌شنود؟
و هزاران چرای دیگر که شبیه خوره به جانت افتاده و آرامشت را ربوده است.
من حتی اشک‌های پنهان و بغض تاریک گلویت را هم دیده‌ام.
دیده‌ام که چطور دلت برای رومیناها و مناها گریه کرده است!
ولی به من بگو مگر اشک می‌تواند مرهم و ضماد زخم‌های تعفن‌گرفته باشد؟
خشمِ فروخورده و دست‌های گره‌شده به تنهایی صورتِ کدامین جهل را کبود کرده‌اند؟
اگر جهل چاقو دارد تو چه چیزی داری؟
تو با چه چیزی تعصب و غیرت ننگینِ این آدمک‌ها را سر می‌بری؟

جواب این سوال‌ها را باید زودتر پیدا کرد چرا که چاقویِ جهل این روزها تیزتر از همیشه است.

✍🏻نیلوفر دادور

#نامه‌ای_به_خود
#قتل_ناموسی
#منا_حیدری

https://t.center/Niloofardadvar
من یک دخترم!
با دست‌های لرزان و با تلألوِ نه‌‌چندان روشنِ اشک می‌نویسم.
اندک‌ ثانیه‌ای با من همراه شو!
مگر من رحمتِ خانه‌ات نبودم؟! مگر قرار نبود امنیتِ دست‌ها و سینه‌ی سترگِ پدرانه‌ات، مامن این دختر باشد؟

کاش قبل از آن که داسِ این تعصب تاریک بر شریانِ این رگِ نه‌چندان قرمز فرود آید، به یاد می‌آوردی من، همان "رومینای کوچکِ توام" همان دختر بچه‌ی معصومِ زیبا.

کاش قبل از آن که مرا و کودک هرگز زاده نشده‌ام‌ را، به تنِ سردِ خاک بسپاری کمی، فقط کمی به یاد می‌آوردی که من، همان سارا همان هاجرم که موهبتِ عظیمِ موجودیت و زندگیم را به دستانِ تو سپرده‌ام‌.
تویی که در رؤیاهای دخترانه و زنانه‌ام، قرار بود شانه‌ات خانه‌ی امنِ من و فرزندانمان باشد.

چرا؟ به قیمت چه؟!
ارمغانِ این تعصبِ خاکستریِ پردرد چه بود؟!

چه جراحت سنگینی بر قلبم گذاشت، این جمله‌ی کوتاهِ دختری با چشم‌های پرمروارید اشک؛ "هرگز دلم نمی‌خواهد روزی از دختر بودن بدم بیاید"

به خودمان بیاییم!
چرا حریم پر‌حرمتِ دختران و زنانِ این سرزمین، آبستن ترس، وحشت، تحقیر و مرگ شده است؟

اگر به دینی معتقدید شما را به خدای آن اعتقاد و دین قسم، که هرگز در هیچ کجای آن نیامده که دخترانتان را سر ببرید.

مگر نخوانده‌ای؛ {واذا الموودة سئلت بای ذنب قتلت}.قرآن|تکویر|۹

فارغ از هر دین و اعتقاد و مذهبی، مگر همه‌ی ما "انسان" نیستیم؟!
مگر دریدن روح و جسم یک دختر و اختناقِ نفس‌های پر از درد، مهر، امید، عشق و آرزوی یک انسان، دستِ کمی از حیوانیت دارد؟!
این خنجرِ زهرآگین دو سر باخت را غلاف کنیم!

✍🏻نیلوفر دادور

پ،ن: این متن را حدود دو سال پیش در ماجرای قتل رومینا، هاجر و سارا نوشته‌ام.
اما انگار این‌ تراژدی‌های دردناک قرار نیست هرگز تمام شوند.
هر بار زخم تازه‌ای بر تنِ انسانیت می‌نشانند و آدم از آدم‌بودن شرمش می‌گیرد.

#منا_حیدری
#قتل_ناموسی

https://t.center/Niloofardadvar