#کتاب_امروز 📗#خداحافظ_تسوگومی📘#بنانا_یوشیموتو✍️ #مسعود_صبوری_شرق:
آیا افرادی در زندگیتون هستن که شما نمیخواین از اونها دور شید با اینکه روی مغز شما رژه میرن و اعصاب خردکُنن!؟
کتابی که قصد معرفیش رو دارم کتابی پر فراز و نشیب به نام «خداحافظ تسوگومی» اثر بنانا یوشیموتو نویسنده سرشناس ژاپنی هست. در مورد یوشیموتو قبلا هم در همین جا صحبت شده ولی بهطور خلاصه بایستی گفت که آثار دیگری از جمله «دریاچه» ترجمه
#مژگان_رنجبر (
#نشر_کوله_پشتی)، «سرسخت کمبخت» ترجمه
#البرز_قریب (
#نشر_حرفه_نویسنده)، «سایه مهتابی»، «آشپزخانه»، «خفته» و... به قلم ایشون هست. حال آنکه یوشیموتو نامزد جایزه من بوکر هم بوده.
در کتاب «خداحافظ تسوگومی» شاهد تلاقی زندگی سنتی ژاپنی و زندگی مدرنیته هستیم که راوی داستان، «ماریا»، با اون دست و پنجه نرم میکنه. ماریا که تا ۱۸ سالگی در شهر کوچکی ساحلی با خاله و دختر خالهاش، «تسوگومی»، زندگی میکرده، برای رفتن به دانشگاه راهی توکیو میشه. ولی در اولین تابستان به شهر خودش برمیگرده تا تعطیلات رو با اونها بگذرونه. تسوگومی دختری هست که از لحاظ جسمانی دائمالمریضه و اخلاق، رفتار و لحنی بهشدت زننده داره. داستان، اتفاقات خوش و ناخوشایند و عاشقانهای رو بیان میکنه که برای این دخترخالهها در تعطیلات رخ داده.
نویسنده در قسمتهایی از کتاب آنقدر زیبا از سنتهای ژاپنی حرف زده که راحت میتونه خواننده خارجی رو مجذوب رمان کنه.
◀️ #چند_سطر_کتابتسوگومی به کیویچی نگاه کرد. پرسید: «به اون پرچما خیره میشدی به همه اون کشورهای دوردست و به جایی که بعد از مرگ قرار بود بری فکر میکردی؟»
این از آن سوالها بود که با شنیدنش حس میکردی قلبت میخواهد از جا کنده شود.
کیویچی گفت: «همیشه.»
تسوگومی گفت: «و حالا تونستی به یه آدمی تبدیل بشی که میتونه همه جا بره. پسر، کاش منم اینجور بودم.»
کیویچی آرام گفت: «آره، توام باید همینجور بشی... نه حرفم رو پس میگیرم. مسئله این که بتونی هرجا بری نیست. هی اینجا هم جای خوبیه. میتونی با صندلهات و لباس شنا بری خوش باشی، بری کوه یا بری اقیانوس. تو روحیهی محکمی داری و شجاعی ـ با اینکه مجبور بودی تمام عمرت رو اینجا بگذرونی، بهتر از این آدمایی که همه جای دنیا سفر میکنن، میفهمی. من درموردت چنین حسی دارم.»
تسوگومی لبخند زد: «اگه اینطوری بود که خوب میشد.» در چشمانش برقی بود، و گونههایش سرخ بود. لبهایش را کمی از هم جدا کرد و خندهی زیر لبی سریعی کرد و دندانهای سفیدش را نشان داد. انگار شال پشمی سفیدش انعکاس ضعیفی بر سرخی درخشان گونههایش داشت و آن سرخی را کمی ملایمتر نشان میداد. آن روز طولی نکشید که به گریه افتادم، و حالا نگاهم را به پایین انداختهام و در چشمانم سوسوی اشکی است. همان لحظه بود که تسوگومی به کیویچی خیره شد. گفت: «عزیزم. من عاشقت شدم.»
ص90
📔 خداحافظ تسوگومی، بنانا یوشیموتو، ترجمه به انگلیسی
#مایکل_امریش، ترجمه به فارسی
#زهرا_نیچین،
#نشر_نفیر، 175صفحه، قیمت: 14هزارتومان
#رمان_خارجیعنوان اصلی: Goodbye Tsugumi
نام نویسنده:
#banana_yoshimoto▫️ t.center/klidarnews ▫️instaklidar ▫️ klidar.ir