✳️ دردهای ما یکی است، درمان ما هم یکی!
گفتگو با
#علی_ملایجردی به بهانه ترجمه و انتشار کتابی از داستانهای پاکستان
مهدی کاکولی: سلام و درود. کتاب تازهای با ترجمه همشهری خوبمان، آقای «
علی ملایجردی» به کلبه کتاب کلیدر رسیده و این هفته، کتابنامه را اختصاص دادهایم به این کتاب. «فقط یک مشت استخوان» مجموعهای از داستانهای پاکستانی است که انتشارات خردگان در 122صفحه و با قیمت 38هزارتومان راهی کتابفروشیها کرده است. درباره این کتاب با آقای مترجم، گپوگفتی داشتهایم که در پی میآید.
🔹کتاب از چه زبانی ترجمه شده است؟
سالها پیش که به نمایشگاه کتاب تهران رفته بودم در غرفه هند کتابی دیدم که طرح مسجد و کبوتری بر جلد آن داشت به نام Pakistani short stories که مجموعه داستانی بود ترجمه شده به انگلیسی از زبان اردو. تابستان آن سال همه داستانها را خواندم و خیلی از آنها خوشم آمد چون همان مسائل، مشکلات، و احساسات و دردهایی را مطرح کرده بود که ما در کشور خودمان داریم. سال بعد باز دوباره به غرفه هند رفتم و جالب این که کتاب دیگری با نامcontemporary Urdu short stories را دیدم و خریدم. در این مجموعه، چندتایی از داستانهای کتاب اول هم بود. از وقتی که مطالعه کتاب را تمام کردم فکر ترجمه داستانها به سرم افتاد چون فرصت و مجال چاپ نبود گاهی تکبهتک داستانها را در کلاسهای ترجمه برای تمرین ترجمه میبردم یا در انجمن داستان نیشابور به اشتراک میگذاشتم. تا این که دیدم داستانها چیزی برای ارائه دارند. این بود که بهگزینی کردم و آنهایی را که بیشتر تم جهانی و انسانی داشتند ترجمه و آماده کردم. اما هیچ ناشری حاضر نبود روی داستان کوتاه آن هم از زبان اردو سرمایهگذاری کند! شاید فکر میکردند همسایگان ما چیزی برای گفتن ندارند! تا این که امسال ناشری در تهران که اهل خراسان جنوبی است به نام نشر خردگان پذیرفت کتاب را چاپ کند.
🔹آیا داستان یا بخشی از یک داستان برای گرفتن مجوز به مشکل خورد؟
من خودم فکر نمیکردم ممیزی بخورد ولی ناشر برایم پیغام فرستاد که گفتهاند چند داستان باید کلا حذف شود! دلایلشان هم جالب بود، مثلا گفته بودند یکی ایده تناسخ را ترویج میدهد و دیگری با مذهب مشکل دارد! اما ناشر گفت که قسمت دیگری از همان ممیزی گفته بود که در همان داستان مشابه اگر این کلمات عوض شود مشکلی ندارد. ناشر از این تناقضها استفاده کرده و اعتراض و تجدیدنظر خواسته بود که با کمترین تغییر چاپ شده. این ایرادها فقط وقت ناشر را دو سه ماه در چاپ گرفته بود.
🔹فکر میکنید مخاطبان از انتشار یک مجموعه داستان از کشور پاکستان استقبال کنند؟
باید گفت آن قدر از اروپا و آمریکای لاتین و ژاپن و روسیه ترجمه شده که عدهای فکر میکنند همسایگان ما غیر جنگ و فقر و بمبگذاری چیز دیگری ندارند! در حالی که زبان اردو و هم فرهنگ پاکستان نزدیکترین فرهنگ و زبان به ایران است. کاش ادبیات معاصر ما هم چون ادبیات کهن ما در دیار شبهقاره هند گسترش داشت. یک زمانی یک هندی شعری برایم خواند و شروع کرد به توضیح دادن رابطه محمود و ایاز! به او توضیح دادم دوست عزیز محمود همان سلطان محمود شاه است! که تعجب کرد. ما از هند غیر از فیلمهای بالیوودی چیزی اطلاع نداریم متاسفانه. از نویسندگان و شعرای معاصر پاکستان و هند متاسفانه اطلاعات ما صفر است. من امیدوارم این دریچهای باشد برای آینده تا همسایگان خود را خوب بشناسیم. دردهای ما یکی است، درمان ما هم یکی است. غربیها کمتر دردهای ما را میفهمند.
🔹خودتان کدام یک از یازده داستان این مجموعه را بیشتر از بقیه میپسندید؟
داستان «فقط یک مشت استخوان» که عنوان کتاب هم از آن گرفته شده است.
🔹کتاب دیگری هم در دست انتشار دارید؟
وضعیت نشر فعلا کساد است. قبلا سه رمان به سفارش ناشری در تهران، ترجمه کرده و قرار داد بستهام اما تا این ساعت هیچ خبری از چاپ آنها نیست با این که فیپا و مجوزشان گرفته شده است. هفته قبل یک کتاب کوچک راجع به بلوغ پسران را با انتشارات رشد در تهران قرارداد بستم. یک مجموعه داستان از «آنار رضایف» دبیر نویسندگان کشور آذربایجان را هم برای بررسی و قرارداد به انتشاراتی در تهران فرستادم که از روی متنهای ترکی آذری و انگلیسی به صورت مقابلهای ترجمه کردهام.
🔹و سخن پایانی؟
متاسفانه وضعیت نشر با این ویروس جهانگیر خراب است! وضع کتابفروشها هم خیلی خوب نیست. حالا که مجبور به خانهنشینی شدهایم کتاب بخوانیم. تعداد کتابخوان به شدت کم شده و بیشتر در میان فضای مجازی غرق شدهایم. قیمت کتاب در برابر دیگر کالاهای مصرفی زیاد نیست بهانه نگیریم.
▫️کتابنامه/ منتشرشده در نشریه
#خیامنامه شماره 475
https://t.center/khayyamnameh▫️ t.center/klidarNews ▫️instaklidar ▫️ klidar.ir