📚کتابنامه
منتشرشده در
#خیام_نامه شماره ۴۶۳
@klidarnewsنمیخواهم دور از سرزمین مادریام بمیرم
#مهدی_کاکولی: سلام و درود به همه! ماجرای کتابسوزان جدید را که حتما خبر دارید. همان جناب حجت الاسلام
#عباس_تبریزیان که کتاب اصول طب داخلی هاریسون را آتش زد. خیلی از مسئولان و مقامات هم واکنش نشان دادند و اعتراض کردند. من اما معتقدم آنقدرها هم چیز مهمی نبود. درواقع فقط کمی تصویر سینمایی و جلوه بصری جذابی داشت که رسانهها به آن بپردازند والا خودِ همین مقاماتی که شاکی شده بودند اگرچه رسما کتاب نمیسوزانند اما دورادور دستی بر آتش دارند! از فضای بسته و سانسور و توقیف کتابها قبلا گفتهام. از مدارس که به جای فراهم کردن محتوای درسی و کتابهای مناسب، بیشتر شبیه کورههای کتابسوزی عمل میکنند و ذوق و شوق مطالعه را در کودکان میخشکانند، نوشتهام. اما مهمتر از اینها همین که دل و دماغ کتابخوانی برای مردم نگذاشتهاند خودش درد اصلی است. یادش بخیر زنده یاد
#هوشنگ_گلشیری در مراسم خاکسپاری
#محمد_مختاری جمله معروفی گفت که انگار هیچ وقت کهنه نمیشود: «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم.» الان هم انگار آنقدر دردسر و گرفتاری برای مردم تراشیدهاند که کو کنج عافیتی برای دمی خلوت با کتاب؟ با این همه، باز به قول بزرگی دیگر، «خردک شرری هست هنوز»!
📔هیچ دوستی به جز کوهستان
بله. یکی از همین خردک شررها اینکه کتاب «بهروز بوچانی» سرانجام در ایران هم رونمایی شد.
اگر از این نویسنده و کتابش چیزی نشنیدهاید خدمتتان عرض کنم جناب بوچانی متولد 1362 در ایلام یکی از همان ایرانیانی است که به حرف
#زینب_خانم_مجری گوش کرد و راهی استرالیا شد اما در آنجا سر از جزیره مانوس درآورد و به نوعی بازداشت شد. او در مدت پنج سال با پیامهای واتساپی خود، کتابی را با عنوان «هیچ دوستی به جز کوهستان» نوشت که برنده جایزه ادبی ویکتوریا به ارزش 125هزاردلار استرالیا شد و بهناگاه برایش شهرتی جهانی را رقم زد. بوچانی سپس راهی نیوزیلند شد و اکنون نیز در آنجا ساکن است و از قرار معلوم به عنوان استاد مهمان دانشگاهی در لندن نیز برگزیده شده است.
خوشبختانه کتاب «هیچ دوستی به جز کوهستان» پس از مدتها انتظار توسط نشر چشمه در ایران منتشر شد. این کتاب به نوعی زندگینامه و یا خاطرهنویسی و به قولی «ادبیات زندان» است. باید منتظر بمانیم و آن را بخوانیم تا ببینیم دلیل استقبال و شهرتش چه بوده. اکنون اما سطرهایی از این کتاب را به نقل از ماهنامه داستان و سفر با هم میخوانیم:
🔘مرگ من متفاوت خواهد بود
در سه ماهی که در شهرهای کالیباتا از جاکارتا و جزیره کنداری بودم همیشه خبرهایی از قایقهایی میشنیدم که غرق شدهاند. اما انسانها همیشه فکر میکنند که چنین اتفاقهایی فقط برای دیگران رخ میدهد- باورش سخت است که فکر کنیم خودمان هم ممکن است با مرگ رو به رو شویم. همه مرگ خود را متفاوت از دیگران میدانند. من نمیتوانم مرگم را تصور کنم. یعنی ممکن است این قافله کامیونها که به سمت اقیانوس میرود، قافله مرگ باشد؟
نه/
مطمئناً وقتی بچه اینجا هست این اتفاق نمیافتد/
چطور ممکن است؟/
چطور در اقیانوس غرق میشویم؟/
من معتقدم که مرگ من متفاوت خواهد بود/
مرگ من در جایی آرام رُخ خواهد داد./
من به قایقهایی که چند وقت پیش به کف دریا رفتند فکر میکنم./
اضطرابم افزایش پیدا میکند/
مگر در آن قایقها بچه نبود؟/
افرادی دقیقاً مثل من هم غرق نشدند؟
در چنین زمانهایی قدرتی متافیزیکی درون انسان بیدار میشود و واقعیت فناپذیری از ذهن انسان پاک میشود. نه، اینطور نیست، من نباید به این آسانی تسلیم مرگ بشوم. سرنوشت من این است در آیندهای دور بمیرم، نه با چیزی مثل غرق شدن. سرنوشت من این است که به شکلی خاص، وقتی که خودم انتخاب میکنم بمیرم. من تصمیم گرفتهام که مرگ من باید با اراده خودم باشد، این موضوع را درون روح خود حل کردهام. مرگ باید یک انتخاب باشد.
نه، من نمیخواهم بمیرم/
نمیخواهم به این آسانی زندگیام را تسلیم کنم/
مرگ حق است، این را میدانیم/
فقط بخشی دیگر از زندگی است/
اما من نمیخواهم تسلیم عادی بودن مرگ بشوم/
مخصوصاً نه جایی بسیار دورتر از سرزمین مادریام/
نمیخواهم در جایی که توسط آب احاطه شدهام بمیرم/
و فقط آب.
همیشه حس میکردم جایی میمیرم که در آن زاده شدهام، جایی که در آن بزرگ شدهام، جایی که بیشتر عمرم را در آن سپری کردم. تصورش غیرممکن است که تصور کنم هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین اجدادی خودم بمیرم.
t.center/klidarnews